دروغ مصلحتی مدرنیته و توافق کفر و ظهور در تنها شدن آدم ها
نویسنده: پویا جفاکش

شاهزاده یاماتو تاکرو در ظاهر یک زن خدمتکار، رهبر کوماسوها را چاقو میزند.

دروازه ی بهشت و نگهبانان آن

سریال ماجراهای تام سایر (1938)
در ادبیات کلاسیک، رمان های زیادی از قرن 19 یا منسوب به آن تا اوایل قرن بیستم وجود دارد که قهرمانانشان نوجوانان یتیم یا بدسرپرستی هستند که روی پای خود می ایستند و حداقل مدتی را به دور از خانواده شان زندگی میکنند؛ از تام سایر و هکل بریفین و الیور توئیست گرفته تا آن شرلی و پرین و کوزت. موضوع بچه های یتیمی که با خانواده هایی غیر از والدین خود یا در یتیم خانه زندگی میکنند، تا نیمه ی قرن بیستم موضوع پر توجهی بوده و دلیل آن، زیادی جنگ ها در این دو قرن ذکر شده است. با این حال، تعداد فرزندان یتیم شناخته شده برای عموم، هیچ وقت به حدی که انتظار میرفته، نبوده است و شاید علتش این باشد که بسیاری از این یتیم ها مثل پرین و هکل بریفین داستان ها با سرگذشت های جعلی و هویت های دروغینی که برای خود ساخته بودند، در سفر بودند: جوانانی که در حکومت ها تحت مغزشویی قرار گرفته بودند تا معلمان و رهبران مذهبی و سیاسی جوامعی غیر از جامعه ی زادگاهشان باشند. البته از خود قرن 19 داستان های پوششی برای سفرهای یتیم ها وجود داشت که البته فقط در اروپا و امریکا که سفرهای آنها قابل مشاهده و مورد سوال بود پیش می آمد. همه چیز از سوال درباره ی چرایی نامیدن امریکا به «دنیای جدید» شروع شد. در دوران فوران بی سوادی، کمتر کسی داستان های الانی درباره ی کشف یک قاره ی مسکون توسط اروپایی ها را میدانست. در امریکا کسی از این که حق سرخپوست ها را خورده است احساس گناه نمیکرد، چون یکی از تخیلات موجود این بود که زمانی گنبد آسمان، فقط محدوده ی اروپا را در بر میگرفت، سپس آسمان گسترش یافت و بقیه ی جهان را که تا آن زمان تاریک بود در بر گرفت و نژادهای دیگر که همه در ابتدا در اروپا میزیستند هر کدام به هر منطقه ای که بهشان نزدیک تر بود گسترش یافتند و خود اروپایی ها بیشتر به امریکا رفتند و برای همین، آن را دنیای جدید نامیدند؛ اما دلیل این مهاجرت ها، فقط این نبود که جمعیت زیاد شده بود، بلکه بیشتر این بود که در اثر توسعه ی منطقه ی خورشید، یخ هایی که در اثر نبود گرما در دیگر قاره ها تلنبار شده بودند، ذوب شدند و سیل های عظیمی از آنها به سمت اروپا و امریکا گسترش یافت و جمعیت یتیم زیادی تولید شد که برای آموزش مردم به دیگر قاره ها گسیل شدند! پیرو این دیدگاه اروپا محور، نویسنده ای آلمانی به نام ارهارد لندمن، لغات مشابه آلمانی در دیگر زبان ها را جمع آوری کرد و نتیجه گرفت که تمام زبان ها از زبان آلمانی ریشه گرفته اند و فارغ از این که توسط چه نژادی تکلم شوند، از آلمان آمده اند. زبان پایه نیز همیشه آلمانی عالی در حالت کودکانه ی خود است که هنوز در مدرسه پرورش نیافته و قابل تبدیل به هر دستور زبان من درآوردی ای هست. به عنوان مثال، به عقیده ی لندمن، زبان مکزیکی و حتی زبان ترکی به گویش های آلمانی عالی ساکسونی، تورینگن و سوابیا نزدیکند. البته این نظریه با آن نظریه ی معروف نژادپرستانه که «زبان خورشیدی» نامیده میشود هم تلاقی میکند و نتیجه میگیرد که معلمان نوردیک تمدن که به قاره های دیگر رفته اند معلمان نژادهای قلمرو تاریکی که همان دمون ها یا دیو هایند شده اند؛ چیزی نزدیک به همان باور معروف انگلیسی های حاکم هند که اسوره ها یا شیاطین هندو را بی هیچ عذاب وجدانی، نژاد دراویدی که اکثریت مردم هند است در نظر میگیرد. در این که چطور ممکن است قومی باور کنند که مدتی در تاریکی زیسته اند و خدای قوم متمدن پیروز، قبلا در کشورشان بوده و حالا دوباره از راه رسیده است، میتوانید به تاریخ ژاپن رجوع کنید: کشوری که ید طولایی در ساختن انیمه از روی قهرمانان یتیم ادبیات اروپایی با حداکثر ویژگی های اغراق آمیز اروپایی مثل موی زرد و چشم آبی دارد و هنوز هم اکثر کسانی که در انیمه هایش به انسان ژاپنی شبیهند، نقش های منفی هستند. در افسانه های ژاپن، درباره ی وقوع دورانی که طی آن، برای مدت ها روزها مانند شب تاریک بودند صحبت شده است و این دوران، در ایام جینگو وقوع یافتند؛ یک امپراطور زن که بنیانگذار توسعه طلبی ارضی در ژاپن است و سیاست جنگ خارجی به نامش جینگوئیسم نامیده میشد. وی اقدام به گذر از دریا برای فتح یک سرزمین موعود، یک سرزمین شیر و عسل با کوهی مقدس نمود که ظاهرا کشور کره است، ولی درواقع داستان بومی شده ی حرکت قوم موسی به سمت سرزمین موعود از مصر را نشان میدهد. شوهر جینگو در بالا رفتن از کوه توسط شورشیان کشته شد. اما جینگو به سفرش ادامه داد و با به دست آوردن سنگ های اداره کننده ی جزر و مد، ارتش کره را در آب غرق نمود؛ روایت دیگری از غرق شدن لشکر فرعون در تعقیب امت موسی. موتیف غرق شدن دشمن، بعدا در زمان تولد اوجین پسر جینگو سه سال بعد از مرگ شوهرش تکرار میشود. اوجین در زمان تولد، تکه گوشتی خون آلود در دست دارد؛ داستانی که درباره ی تولد چنگیزخان و موسی نیز بیان شده است. دو شاهزاده ی ژاپنی اعلام میکنند که عاقلانه نیست نوزادی امپراطور ژاپن باشد و باید علیه جینگو شورید. شاهزاده ها برای کشتن جینگو و فرزندش کمین میکنند. اما گرازی قرمز رنگ ظاهر میشود و یکی از شاهزاده ها را میکشد. این تکرار داستان نمادین قتل آدونیس به دست گراز است و آدونیس همان تموز، رقیب یهوه خدای موسی در ادبیات یهودی است. شاهزاده ی دیگر، لشکری جمع میکند و به مصاف لشکر جینگو میرود. فرمانده ی جینگو حیله ای به کار میبرد و به شاهزاده ی دشمن پیشنهاد میکند از جنگ با هم دست بردارند و سلاح هایشان را دور بریزند؛ آنگاه دستور میدهد سربازانش کمان ها و شمشیرهای خود را دور بریزند. شاهزاده هم قبول میکند و ارتشش کمان ها و شمشیرهای خود را دور میریزند. اما سریع متوجه میشوند که ارتش جینگو، یک مشت شمشیر چوبی دور ریخته اند و حالا با شمشیرهای واقعی و کمان های زاپاس خود به راحتی ارتش بی سلاح شاهزاده را هدف میگیرند. تمام افراد شاهزاده به جز خودش و یکی دیگر، در کمینگاه های مختلف دره نابود میشوند و شاهزاده که میداند جایی برای رفتن ندارد، در حال آواز خواندن به درون رودخانه فرو میرود و غرق میشود و همراهش هم از او تبعیت میکند. این دفعه تمرکز روی غرق شدن فرمانده ی دشمن، یادآور به غرق شدن ماکسنتیوس امپراطور مشرک روم در رود تیبر در جنگ با رقیب مسیحیش کنستنانتین کبیر است. کنستانتتین و ماکسنتیوس ازجمله نسخه های رومی موسی و فرعون در صدر مسیحیت هستند. جینگو دستور برگزاری آیین تقدیم شراب به مقبره ی شاهزاده را بنا نهاد و این، شاهزاده را تا حدود زیادی با دیونیسوس و همچنین خود مسیح برابر میکند که خدایان فستیوال شراب هستند. به نظر میرسد شاهزاده های دشمن جینگو انعکاسی از مذهب شرکند که خدای آن پس از مردن و خالی شدن از بیشتر ویژگی هایش، تبدیل به خدای یکتاپرستان میشود. در انگلستان نسخه ی اروپایی چنین نبردی درونی و بومی شده و به جنگ های آخرین مشرکین اروپا یعنی وایکینگ ها علیه انگلستان تبدیل شده است. با قتل هارولد شکست ناپذیر رهبر وایکینگ ها در حمله به انگلستان در قرن 11، این سلسله جنگ ها برای همیشه پایان یافت و البته در این جنگ، پاپ و بیشتر رهبران اروپایی پشتیبان ویلیام شاه انگلستان بودند. در جنگ مزبور، پرچم سپاه هارولد، دارای نشان اژدها و پرچم سپاه انگلستان، دارای نماد صلیب است. در این جنگ نیز جایی هست که انگلیسی ها با تله گذاری، تعداد زیادی از وایکینگ ها را درون یک گودال آبی بزرگ که گاهی یک خندق و گاهی یک ساحل عمق دار تصور میشود می اندازند و غرق میکنند؛ باز هم نمونه ای از داستان های موسی، کنستانتین و جینگو. هارولد شکست ناپذیر با تیری در چشمش از پا می افتد و سرش را قطع میکنند. این یادآور یک داستان اپوکریفایی درباره ی پیروزی داود شاه بعدی یهود و فاتح اورشلیم بر شائول شاه وقت بنی اسرائیل است. در این داستان، داود، شائول را با تیری که به چشمش میزند به زمین می اندازد و سپس با شمشیر او را میکشد. مطابق این متن، داود قبل از این، مدت ها تحت تعقیب سپاه شائول بوده و ازجمله یک بار نزدیک بود سپاهیان شائول، او را زمانی که در غاری پنهان شده بود دستگیر کنند ولی وقتی دیدند دروازه ی غار پر از تار عنکبوت است، فکر کردند ممکن نیست کسی بدون پاره کردن تار عنکبوت ها وارد غار بشود و رفتند و داود نجات یافت. موتیف نجات یافتن از طریق غار و تار عنکبوت در یک افسانه ی ژاپنی دیگر که ریچارد گوردون اسمیت در سال 1918 آن را منتشر کرده است دیده میشود. در این داستان، یو گودایو اشرافزاده ی ژاپنی که از مقابل دشمن به غاری پناه برده است، درآنجا یک زنبور را از تار عنکبوتی نجات میدهد. بعد به خواب میرود و در رویا میبیند که مردی منقش به خطوط زرد و سیاه به دیدار او می آید و به او میگوید چگونه دشمن را شکست دهد. مطابق نقشه، یو گودایو، کوزه هایی را در کنار غار قرار میدهد و این کوزه ها پر از زنبور میشود. این زنبورها به دشمنان حمله میکنند و آنها را در مقابل سربازان یو گودایو تضعیف میکنند و بدین ترتیب، یو گودایو بر دشمن پیروز میشود. سپس دستور میدهد جسد زنبورهایی را که در این جنگ کشته شدند را تا حد ممکن جمع آوری و دفن کنند و در محل دفن اجساد زنبورها یک معبد با فستیوال مخصوص خود بنا میکند. نام یوگودایو شبیه نام های جغتای و اوگتای همان دو پسر چنگیز خان است که در نوشتن یاسای چنگیزی که قانون مغول ها است به چنگیز خان کمک کردند. بخصوص جغتای شاید مد نظر باشد که در اطلاع از قانون و سختگیری آن بسیار زبانزد و معروف به «محافظ یاسا» بود. این باز یادآور مسیح است: خدایی که آمده بود تا قانون موسی را احیا کند. در ژاپن، یک معادل سلحشور مسیح، شاهزاده "یاماتو تاکرو" پدر شوهر جینگو است. یاماتو تاکرو همچنین به لحاظ قیاس با جودیت کتاب مقدس نیز در ادبیات یهود قابل شناسایی است. یاماتو تاکرو با پوشیدن لباس یک زن خدمتکار به دشمنش رهبر کوماسوها نزدیک میشود و او را چاقو میزند و میکشد، همانطورکه جودیت زن یهودی، به عنوان معشوقه به بستر هولوفرنس فرمانده ی آشوری راه می یابد و او را میکشد. از طرفی یاماتو تاکرو به دلیل داشتن شمشیری جادویی، با شاه آرتور نیز قابل قیاس است ولی در داستان هایش تا حدودی بازتاب رابطه ی پیچیده و متناقض عیسی با یوحنای تعمیددهنده یا یحیی را نیز میتوان یافت. این تعمید عیسی توسط یحیی است که تقدس او را اثبات میکند ولی از طرفی یحیی به اندازه ی عیسی نامزد مقام مسیح است و پیروانش از دید مسیحیان در زمره ی گمراهانند. عیسی و یحیی توی یک خانه و از دو خواهر به دنیا آمده اند و یک زوج دوقلویند شبیه به رمئوس و رومولوس بنیانگذاران رم. میتوان منشا واحد نام های جغتای و اوگتای را نیز سبب تکرار این دوقلو در خاندان چنگیزی یافت. اوگتای که کوچکتر است به جای جغتای به حکومت میرسد، درست مثل عیسی که از یحیی کوچکتر است. رابطه ی برادری خراب شده بر سر مذهب را در مورد یاماتو تاکرو و برادرش اوسو نیز می یابیم. یاماتو تاکرو به سبب کشتن برادر بزرگش اوسو از سوی پدرش امپراطور کیکو طرد میشود، داستانی یادآور قتل رموس توسط برادرش رومولوس. به نظر میرسد نام اوسو در نام بربرهای شرقی ایسه که دشمنان یاماتو تاکرو هستند تکرار میشود و عجیب این که یاماتو تاکرو برای غلبه بر ایسه به معبد مقدس آنان میرود و درآنجا از کاهن معبد برکت می یابد و همین کاهن است که شمشیر جادویی یاماتو تاکرو را به او میدهد. این باز صحنه ی تعمید مسیح توسط یحیی را به یاد می آورد. یاماتو تاکرو در علفزاری به خواب رفته بود که توسط بربرها محاصره شد. آنها علفزار را به آتش کشیدند ولی شمشیر یاماتو تاکرو آتش را به طرف خودشان برگرداند و آنها را سوزاند. مرگ یاماتو تاکرو نیز در اثر جا گذاشتن این شمشیر بود. او زمانی که شمشیرش را به همسرش سپرد در دامان یک کوه با خدایی در هیبت یک مار سفید و به قولی یک گراز سفید روبرو شد. کمی بعد، ابر و مه و باران و طوفان درگرفت. یاماتو تاکرو به شدت بیمار شد و از راه رفتن ناتوان گردید و کم کم از احساس جنون درگذشت. شاهزاده یاماتو تاکرو پس از مرگ به پرنده ای سفید تبدیل شد و پرواز کرد و قبل از ناپدید شدن در سه جا فرود آمد و در آن سه جا سه معبد برای او ساختند. این رستاخیز او پس از مرگ باز تکرار رستاخیز مسیح است. از طرفی خدای قاتل یاماتو تاکرو در ظاهر یک مار، یاماتو تاکرو را تکرار ژاپنی "لیو بانگ" بنیانگذار امپراطوری هان در چین نشان میدهد. لیو بانگ معروف به گائو زو، با برادرانش در جنگل به ماری عظیم برخورد و اراده کرد با شمشیر او را بکشد. مار گفت اگر به سرم ضربه بزنی، سرت را نیش میزنم و اگر به دمم ضربه بزنی، تهت را نیش میزنم. لیو بانگ شمشیر را به میان مار فرو کرد و مار در لحظه ی مرگ گفت «پس وسطت را نیش میزنم.» و این وسط، میانه ی سلسله ی لیوبانگ یعنی سلسله ی هان بود که در میانپرده ای از سقوط موقت، وانگ مانگ غاصب، مدتی امپراطوری را به خود منتقل کرد. اگر کل بدن این مار را با تمام خطراتی که امپراطوری هان را تهدید کردند، مقایسه کنیم، سر این مار که آن را اداره میکند، شیان یو خواهد بود: اشرافزاده ی دلاوری که با لیوبانگ در ساقط کردن سلسله ی چین شرکت کرد ولی به سرعت دشمن او شد و وقتی که از لیو بانگ که یک فرد عامی روستایی بیش نبود شکست خورد از غصه خودکشی نمود. در تاریخ ژاپن، ماساهیرا از لیوبانگ، الگویی برای ماساکادوی شورشی ساخت و به او گفت: «میل به پیروزی در نبرد حتی به ارتش گائو زو هم کمک کرد.» اتفاقا املاک ماساکادو در محل کشته شدن ماری وحشتناک قرار داشت که مرزهای 9گانه را تهدید میکرد و تشبیه دشمن به مار برای خاندان او تازگی نداشت. با این حال، در متون ژاپنی، بارها شکست ماساکادو از قوای دولتی ژاپن را به شکست چی یو از هوانگ دی اولین امپراطور چین تشبیه کرده اند. چی یو که یک بربر و از این جهت قابل مقایسه با لیو بانگ عامی در مقابل شیان یوی اشرافی بود، در ادبیات ژاپنی یک غول شناخته شده است. در مقابل، هوانگ دی نام ستاره ی قلب الاسد در صورت فلکی اسد است که در چین، اژدها نامیده میشود و تشبیه امپراطوری چین به اژدها به آن برمیگردد؛ نقش مایه ای مرتبط با ماری که با مرگ یاماتو تاکرو مربوط است. جالب این که مرگ ماساکادو درست مثل مرگ یاماتو تاکرو –نسخه ی ژاپنی لیو بانگ- همراه با تغییرات آب و هوایی ناگهانی بود. تغییر مسیر یک باد شدید، سبب شکست ارتش بزرگ ماساکادو شد. یکی از دلایل مقتول شدن ماساکادوی شکست ناپذیر این بود که ماساکادو مورد اصابت چند تیر نامرئی الهی قرار گرفت. سر او را بریدند و به پایتخت ژاپن بردند. اما سر او پرواز کرد (باز هم یادآور زنده شدن یاماتو تاکرو و مسیح) و به محل بندر ادو رفت و درآنجا دفن شد و این ادو همان جایی است که بعدا تبدیل به توکیو پایتخت ژاپن میشود. جسد بدون سر ماساکادو در جنگلی که در آن به قتل رسید باقی ماند و مجددا زنده و محکوم به درد کشیدن ابدی در جنگل گردید. این قطعه انسان را به یاد ضحاک در شاهنامه می اندازد که در کوه دماوند زنجیر میشود و عذاب میکشد.:
“issues of reconstruction, part2”: mark graf: chronologia: 26/4/2016: p79-86






























به نظر میرسد علت این که در ژاپن، ارض موعود به کره منتقل میشود، به سبب باور به این است که با توجه به توسعه ی نور از سمت اروپا، کره قبل از ژاپن تاریک، زیر گنبد آسمان قرار گرفته و روشن شده است، همانطورکه فلسطین شام هم نسبت به قبط تطبیق شده با مصر تورات، ارض موعود است چون نور به آنجا قبل از افریقا رسیده است. جینگو نسخه ی بومی موسی یعنی اوجین را به دنیا می آورد، آن هم سه سال بعد از مرگ شوهرش. روشن است که اوجین، نوه ی یاماتو تاکرو نیست و درواقع نسل حاکمان یاماتو از بین رفته است. این میتواند در حکم مرگ یاماتو تاکرو یا مسیح توسط نسخه ی بومی یهودیت در ژاپن باشد. یادمان باشد که مسیحیان قدیم، وقتی یهود را به کشتن عیسی متهم میکردند، فرض کرده بودند که عیسی یهودی نیست و احتمالا اشتباه هم نمیکردند. عیسی فقط بعد از آن یهودی شد که یهود او را کشتند و به خدایی پذیرفتند، درست مثل پرستش شاهزاده ی دشمن جینگو به دستور جینگو. این شاهزاده درست به اندازه ی همکارش، انعکاسی از تموز یا آدونیس بود و یهوه هم به نام آدونا یا پروردگار ما خوانده میشده که همریشه با نام آدونیس است. منتها یهوه یک آدونیس مرده و خالی شده از روح راستین خود بود و عیسی هم تجسم انسانی یهوه به شمار میرفت. علت این که مار سفید داستان یاماتو تاکرو در کتاب کوجیکی جای به یک گراز سفید میدهد نیز این است که قهرمان، نسخه ی ژاپنی آدونیس درو شده توسط گراز است. بیخود نیست که عیسی از نسل داود خوانده شد. چون سقوط شائول توسط داود، خود، به معنی تغییر مسیر یهودیت ازجمله با مسیحی که از صلب داود می آمد بود. معادل این سقوط، همانطورکه دیدیم، شکست هارولد شکست ناپذیر در انگلستانی بود که از طرف کل اروپا علیه نورمان های شمالی بسیج شده بود. توجه کنید که نورمان ها از اسکاندیناوی یعنی جایی می آیند که محل طولانی ترین شب های تاریک زمستانی است و احتمالا نقش مهمی در تخیل دوران محدود بودن آسمان در اروپا داشته است. به همین دلیل است که ئاسکاندیناوی، به صورت آخرین حد کفر در اروپا و قلمرو مردم دیوسیرتی ملقب به وایکینگ تخیل شده است. اما اصل فکر محدود بودن آسمان، به ترکیب خاطرات یک فاجعه ی کیهانی با داستان های حول هبوط بشر از بهشت برمیگردد، همان فاجعه ای که میتواند به خاطره ی روزهای تاریک عصر جینگو مشروعیت بخشیده باشد.
در باورهای اختری قدما، مسئول خورشید، سیاره ی زحل بود و تصویر کلی از حدود تاثیر خورشید هم به حدود اثرگذاری زحل وابسته بود. در اساطیر رومی، ساتورن یا کرونوس که موکل زحل بود، صاحب عصری طلایی بود که با دوران اقامت آدم و حوا در بهشت بنا بر روایات عبری مقایسه میشد. هر دو بهشت توسط ژوپیتر یا زئوس که همان یهوه خدای یهود است خاتمه یافتند. در مورد آدم و حوا صحبت هایی درباره ی سقوط آنها از آسمان به زمین وجود داشت. بعضی سعی کردند این را به فرود آمدن انسان همراه یک شهابسنگ از آسمان به زمین تفسیر کنند. این شهابسنگ میتوانست سیارکی عظیم باشد که از سمت زحل می آید و شاید اصلا بخشی از یک کرونوس متلاشی شده توسط پسرش زئوس باشد. آن وقت، سیارک خود کرونوس هم بود که علیه پدرش اورانوس یا آسمان طغیان کرده بود. آدم ها نخست در این سیارک که منطقه ی تحت اداره ی خورشید را نشان میداد سوار بودند و وقتی با آن به زمین افتادند محدوده ی خورشیدی توسعه یافت. شهابسنگ هایی که در آسمان دیده میشدند به مارهایی آتشین نیز تشبیه میشدند. بنابراین میشد کرونوس سقوط کرده را با یک مار یا اژدها جایگزین کرد که آدم ها داخل شکمش بودند. افسانه های حول عوض شدن جای شرق و غرب در یک فاجعه ی کیهانی، میتواند بیانگر تخیل عامیانه ی وضعیتی باشند که در آن، یک هیولا پس از سقوط، سر و ته شده و آدم ها هم درون او در وضعیت وارونه ای قرار گرفته باشند. یک مار، عامل سقوط آدم و حوا به زمین بود و آن دو با تبعیت از مار در خوردن میوه ی ممنوعه، از جنس او شده بودند. مار را در مسیحیت شیطان میشناسند و نام ساتورن نیز با satan به معنی شیطان هم آوایی دارد. سیارک مزبور علاوه بر مار، همچنین میتواند آلت جنسی اورانوس هم باشد که کرونوس از آن بیرون آمد ولی در زمان سرنگونی پدرش همان را قطع کرد. یعنی ساتورن آلت جنسی آسمان نیز هست که از آن جدا شده تا در هبوط به زمین، به جای آن، نسل تولید کند و خلقت رقم بزند. از کف کردن آلت جنسی قطع شده ی اورانوس که به دریا فرود آمد، آفرودیت یا ونوس موکل سیاره ی زهره خلق شد. دراینجا تشبیه زمین به دریا و دمیدن روح مادینه از آن به یک عضو ذکر، مشخصا زمین را با تهاموت الهه ی دریا و مادر خدایان در اساطیر کلدانی برابر میکند. در اساطیر یونانی، مادر خدایان گایا الهه ی زمین و همسر اورانوس است و فرود آلت جنسی اورانوس به دریا مطابق آمیزش جنسی اورانوس و گایا است که در آن، گایا با تهاموت و اورانوس با آپسو شوهر تهاموت جایگزین شده اند. همانطورکه اورانوس توسط کرونوس سرنگون شد، آپسو هم توسط همتای کرونوس یعنی حئا خدای کلدانی زحل سرنگون شد و این سبب شورش تهاموت و وقوع بی نظمی گردید تا این که حئا مردوخ را آفرید و او تهاموت را کشت و از جسدش زمین و آسمان را آفرید. بی نظمی در عبری با گهنوم یا جهنم ارتباط برقرار میکند که خود همان گیهان یا گیان یا کیان از ریشه ی "گی/کی" به معنی زمین است که اتفاقا ریشه ی نام گایا نیز هست. زمین پس از بی نظمی، زمین ایدئال حئا است که همان رئا دیگر الهه ی زمین یونانی معادل خواهر و همسر کرونوس است. حئا خدای آب ها است و اولین سکونتگاه بشری، اقامتگاه او بر بستر آب ها موسوم به اریدو بوده است. نامجای اریدو تلفظ دیگر لغت "ارض" یا "آرتس" یا earth به معنی زمین است. دلیل این داستانپردازی ها به ارتباط درک شده ای بین شهابسنگ ها و زحل مربوط میشود. وشخسویاتسکی دانشمند روس نشان داده است که در اطراف زحل، مجموعه ای از خرده سیارک ها وجود دارند که هر از گاهی به صورت شهابسنگ به سمت زمین حرکت میکنند و این خرده سیارک ها نتیجه ی انفجارات سیارات زحل و مشتری میباشند. "سوما چی ین" مورخ کلاسیک چینی نوشته است که سیاره ی مشتری «اگر در جای درست خود قرار بگیرد»، میتواند باعث ایجاد شهابسنگ شود. در بعضی روایات خاخامی، دو شهابسنگ از سمت زحل باعث وقوع سیل نوح شدند. ارتباط کرونوس خدای زحل با باران ها و سیل ها بارها در نوشته های نویسندگان یونانی مطرح شده است. یونانیان تصور میکردند اگر زحل در برج دلو قرار بگیرد، باعث ریزش باران و سرد شدن هوا میشود. لوکان، باران داستان دیوکالیون که به نسخه ی یونانی سیل نوح منجر گردید را کار کرونوس خوانده است، درحالیکه بروسوس، نوشته است که کرونوس، خیسوتروس (دهمین شاه کلده و معادل بابلی نوح) را از وقوع چنین سیل و طوفانی مطلع کرد.:
“in the beginning”: imanuel velikovsky: part2: sect5,6
در اساطیر اکدی، عامل وقوع سیل، انلیل حاکم زمین است که قصد نابود کردن انسان ها را دارد ولی حئا که دوستدار انسان ها است بنده ی مخلصش اتراهاسیس را از موضوع مطلع میکند و با کشتی اتراهاسیس، بشر و دیگر موجودات از نابودی نجات می یابند. در اساطیر هندی، این، خدای ویشنو است که به شکل یک نیم ماهی موسوم به متسیه در جایگاه حئا قرار میگیرد و انسان ها را آگاه به ساختن کشتی میکند. ازآنجا که "لوکشوارا" لقب ویشنو تبدیل به "آوالوکیتشوارا" نام یک بودیستوای محبوب بودایی شده است، آوالوکیتشوارا ویژگی های خدای ماهی را از متسیه جذب کرده است بطوریکه کوه پوچارا در هیمالیا را هم "مکه لوکشوارا" مینامند و هم "مکه پوچارا متسیه". خدای نیم ماهی معروف در یونان، نرئوس خدای رودخانه ها است که کارکردی مشابه با حئا دارد و در رومی، «ژوپیتر مریاموس» یعنی زئوس رودخانه ها خوانده میشود. نام نرئوس از لغت سامی "نهر" به معنی رودخانه می آید و این لغت هم در نامیده شدن بین النهرین به "ناهاریم" آشکارگی دارد و هم در نام "نیل" یا "نیلوس" برای رود بزرگ مصر، چون "نیل" تلفظ قبطی لغت "نهر" است. خدای رود نیل، "آپی" یا "هاپی" نام دارد و به شکل مردی دوجنسه دیده میشود. نام این خدا از لغت "آپ/آب" به معنی رطوبت می یابد و منشا گرفته از «اب» به معنی پدر است. ممکن است نام «آپیس» تجسم ازیریس خدای خورشیدی به شکل یک گاو، با نام آپی ارتباط داشته باشد. ازیریس نسخه ی قبطی دیونیسوس خدای یونانی است و زمانی مرکز پرستش دیونیسوس در جزیره ی دلفی بوده که مرکز پرستش آپولو نیز تلقی میشود. دلفی چون جزیره است، مثل نیلوفر آبی است که هارپوکرات یا هورس کودک شکل روی آن مستقر است و بچه گونگی ظاهر آپولو وامدار این خدای کودک گون است. آپولوی این جزیره به فرم ماهی، نهنگ و دیگر موجودات دریایی در می آمد و در این حالت، دلفینوس یعنی اهل دلفی نامیده میشد. این کلمه دو پهلو بود و میتوانست به دو بخش "دلف" (ناف) و "فانس" (خدای خلقت) تقسیم شود چون دلفی ناف زمین به کنایه از مرکز آن تلقی میشد. به هر حال، این ترجمه در تصویر برآمدن برهما (خدای خالق هندو و مابه ازای فانس) از نیلوفر آبی ای که از ناف ویشنو خوابیده روی آب های سیل رشد کرده است، انعکاس یافته است. ویشنو در این حالت، نارایانا نامیده میشود که یک لغت دیگر برآمده از کلمه ی "نهر" است. در رودس که مرکز پرستش هلیوس کوروس شکل دیگر آپولو بود، مقدس ترین جزیره، نیمفیا بود که در آن، نیمفوس خدای نیلوفر آبی در قالب سه نیلوفر آبی به کنایه از گذشته، حال و آینده پرستش میشد. این سه نیلوفر آبی با سه چشم زئوس تریوپس (زئوس سه چشم) و هلیوس تری اوکولوس (هلیوس سه چشم) قابل تطبیقند و در هر دو مورد، یکی از معانی سه چشم، سه زمان است. نکته این که کرونوس نیز خدای زمان و از این جهت اسما همان "زروان" خدای زمان در بین النهرین است که متشبه شدن یهوه به شیر هم یادگار او است چون شیر، حیوان خورشید است و خورشبد با حرکت در آسمان، زمان را به پیش میبرد. از این جهت، زمان به شیری تشبیه میشود که برای پیش رفتن، همه چیز را سر راهش میخورد. مسیر خورشید از توی دایره البروج میگذرد که حلقه ای بودنش، به اوروبوروس یعنی ماری تشبیه میشود که به جای زمان با تغذیه از خودش گرد میشود. ترکیب شیر و مار، اژدها را میسازد و تصویر اژدهای چینی در ابتدا از ترکیب شیر و مار شکل گرفته است. در فستیوال سال نو چینی، به مناسبت تغییر سال، رقص های شیر و اژدها برگزار میشود و جوانانی که در لباس این هیولاها رفته اند، در سر راهشان گاهی بچه ها را به داخل دهان هیولا میکشیدند و پس از این که مردم سر صحنه، اعوجاج هایی را زیر لباس جانور مشاهده کردند، بچه از دهان حیوان به بیرون برگردانده میشد. علت ارتباط شیر و اژدها با زمان است و زمان، با تبدیل کردن کودکان به افراد بزرگسال، کودکی آنها را میخورد. این میتواند دشمنی قهرمان خورشیدی با مار و اژدها را نیز توضیح دهد، چون قهرمان خورشیدی خدایی است که میتواند در طول زمان و با خروج از کودکی آغازینش، معنایش عوض شود.:
“animal theophanies of the hidden god”: david Sherman: radha name: 19/5/2023
طبیعتا یکی از دلایل معادله ی مار با تاریکی و شیاطین، این است که تغییر زمان با جایگزینی روز با شب بهتر به چشم می آید و شبانه روز، مبنای اصلی حساب زمان است. اگر بخواهیم این را در تاریخ بازسازی کنیم، باید تمدن درخشانی را به جای روز قبلی در نظر بگیریم که با بلایای فیزیکی یا حمله ی بیگانگان و به قدرت رسیدن جاهلان، دچار سقوط به یک شب تاریک انحطاط شده و اکنون با تمدن مدرن، در حال طلوع دوباره ی خود و درصدد بازگشت به دوران طلایی خود است. مثلا در مورد ژاپن، ماساکادو به عنوان همتای یاماتو تاکرو پس از قتل به ادو می آید که تمدن مدرن ژاپن از پایتختش توکیو به آنجا منتقل میشود. در ایران، تهران منشا تمدن مدرن از منطقه ی دماوند برمیخیزد که محل زندانی شدن همتای شاهنامه ای ماساکادو یعنی ضحاک تصور میشد. دولت ضحاک یک دولت بی طبقه و ضد اشرافی بود که با عامی گرایی، اخلاقیات وضع شده از سوی حکام سابق را نابود کرد بطوریکه در دوره ی او:
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
در تمام این نوع بازسازی ها، فرهنگ و سنت رایج تا آن زمان، وارداتی و غیر ملی و صرفا به همین خاطر، دورانداختنی تلقی میشود. این ادعا را تمام کشورهای امروزین دارند و همه شان هم در ادعای خود، مدل تمدن غرب را کپی میکنند که در آن، تمدن باشکوه یونان و روم، با هجوم بربرهای شمالی و سلطه ی مسیحیت یهودی تبار، دچار انحطاط شدید به آنچه «قرون تاریک» نامیده میشود میگردد و پس از تجربه ی اختناق قرون وسطی، با کشف دوباره ی منابع یونان و روم باستان، چراغ آگاهی را به دست میگیرد و به پیش میرود. نکته ی جالب این است که دراینجا آغاز یونانی اروپا جانشین بهشت کتاب مقدس شده است.
در ادبیات یهودی، یونانیان، فرزندان یاوان پسر یافث هستند. یافث به صورت یاپتوس در ادبیات یونان تکرار و گاهی قدیمی ترین انسان خوانده شده تا بیان شود اروپا قبل از او خاطره ای از تمدن نداشته است. نام الیشع پسر یاوان نیز با "هلاس" دیگر نام یونان که یونانیان به نامش هلنی خوانده میشوند مرتبط شده است. تئوفیلوس گیل، این نام را علاوه بر هلاس، به دشت های الیسی ربط میدهد که نسخه ی فنیقی باغ عدن یهود است، همچنین باغ های آدونیس که درخت مقدس آن، معادل درخت حیات در باغ عدن یهود است. به نظر او عرفان الئوسی که به اورفئوس نسبت داده میشود، از همین الیس می آید. اورفئوس، تصویری اخلاقی و درست از دیونیسوس به یونانیان معرفی کرد و به سبب همین اخلاق گراییش توسط مئنادها یا زنان مجنون همیشه مست کاهنه ی دیونیسوس متعارف در آن زمان، تکه تکه شد. کارون، اورفئوس را شاگرد لینوس فنیقی دانسته که سیستم آموزشی فنیقی را به یونان آورد. لینوس به معلمی هرکول کودک هم برگزیده شد ولی هرکول، لینوس را با پرتاب میز تدریس به روی او کشت. بعضی یونانیان، هرکول را همان هرکول صور یعنی ملقارت خدای نگهبان آن شهر فنیقی شمرده اند که به همراه کلنی های فنیقی، در تمام سواحل اروپا و افریقا شعبه زد و ازاینرو گیل معتقد است افسانه ی مزبور، میتواند ردی از گسترش اخلاقیاتی نزدیک به اخلاق یهودی توسط فنیقی ها در اروپا در خود داشته باشد، بخصوص که هرکول در افریقا به دامادی افرا پسر ابراهیم از قطوره درآمده بود و یهودی ها هم خود را دنباله ی ابراهیم میشمردند. ماجراجویی های فنیقی ها در راه تاسیس این کلنی ها همچنین با سفرهای کادموس فنیقی بنیانگذار الفبای یونانی قابل مقایسه است که بعضی مردم، او و همسرش هارمونیا را در قالب دو مار میپرستیدند. نقش مار دراینجا میتواند به نسبت داشتن نام هارمونیا با کوه هرمون محل فرود آمدن فرشتگان هبوط کرده یا شیاطین در منطقه ی فنیقیه برگردد و این که شیاطین به مار تشبیه میشوند. سقوط این شیاطین به صورت انسان ها از بهشتی که میتواند همان دشت های الیسی باشد به گستره ی تمدن فنیقی که تمام مردم اروپا را در بر میگیرد، سقوط آدم و حوای منفرد در باغ تورات را به حد سقوط ارواح همه ی انسان ها از بهشت در فلسفه ی افلاطون رساند. افلاطون جهان مادی را توهم میدید و به پوچ بودن زندگی مادی و محکوم بودن انسان به گذراندن دوره ی مجازات خود در آن تاکید داشت و در این قضیه کاملا تحت تاثیر فیثاغورسیسم بود. زیربنای فنیقی فیثاغورسیسم کاملا یهودی است و به انکار هر گونه امکان یافتن تقدس و ماوراء الطبیعه در موجودات مادی توسط شریعت یهود وابسته است. اما افلاطون به این حد متوقف نمیماند و بحث امکان نجات از این شرایط با کمک گرفتن از خدایی در خارج از این جهان را مطرح میکند. سرانوس، نظریه ی افلاطون را بسیار نزدیک به فلسفه ی تثلیث مسیحی میبیند و حدس میزند هر دو برگرفته از یک تثلیث قدیمی تر فنیقیند. اما کشیش ها بر آن بوده اند که گفتارهای افلاطون با وام گیری های کسانی چون پروکلوس و پورفیری از مسیحیت، تحریف شده است. جاستین شهید معتقد بود که بت پرستان تحت تاثیر شعرایند و شعرا از الهامات شیاطین تبعیت میکنند، پس ممکن است شیاطین با علم به این که در آینده مسیح با معجزات خاصی خواهد آمد، بعضی داستان ها و نشانه های مسیحیت را به کفار تلقین کرده باشند و مثلا تولد مسیح از باکره را پیشتر به داستان تولد پرسئوس از باکره تبدیل کرده باشند و زنده شدن مرده توسط مسیح را پیشتر در زنده شدن مرده توسط اسکلپیوس قصه کرده باشند و دیونیسوس را مسافری خرسوار تجسم کرده باشند چون مسیح سوار بر خر به این سو و آن سو میرفت. از دید کشیش ها فلسفه ی افلاطون هم میتوانسته جزو این پیشگویی های شیطانی با تقلید از فلسفه ی تثلیث بعدی خداوند باشد.:
“the court of gentiles or a discourse touching the original of human literature”: Theophilus Gale: oxon press: 1660: book3: ch1,2,4,5
تبدیل بهشت آسمانی فنیقی از دشت الیسی به هلاس، آن را به یک بهشت زمینی تبدیل کرده که با زیربنای فلسفی قبلی آن درباره ی محل مجازات بودن زمین برای ارواح هبوط کرده نمیخواند.پ و البته وقتی این تناقض را با برگرداندن بهشت به قلمرو ارواح افلاطون برطرف کنیم، دیگر ایجاد بهشت در زمین معنی نخواهد داشت. ظاهرا زمینی کردن بهشت با تبدیل آن به یونان و روم باستان، کلا کار اومانیسم رنسانس است که فکر میکرد میتوان دوباره یک بهشت را روی زمین ایجاد کند. این یک اشتباه بود، ولی تا حدودی اشتباهی لازم بلکه کمی امکانات تمدن انسان ارتقا یابند. اما کسانی که این اشتباه را جا انداختند ظاهرا چندان افراد خیرخواهی نبودند. این را از بقیه ی صحبت گیل در فصل ششم کتابش میفهمیم. وی مینویسد که بحث آمدنت ارواح از جهانی دیگر و بازگشتشان به آن جهان پس از مرگ انسان، یک بحث جهانی در میان انسان ها است و به هیچ وجه اختراع افلاطون نیست، چنانکه کشیش های اروپایی ها هم آن را به کرات در میان سرخپوستان امریکایی یافته اند. اما افلاطون موضوع غریبی را پیش میبرد که در آن، کاملا تحت تاثیر سولون است. یک کان قبطی به سولون گفته بود شما یونانی ها ملت جدیدی هستید و هیچ خاطره و سنتی از گذشته ندارید؛ قبل از شما ملت های کهنی بودند که در اثر بلایای آب و آتش نابود شدند. این حرف ها به شدت یادآور طوفان نوح و عذاب قوم لوط با آتش در تورات است. حالا این را مقایسه کنید با ایده ی افلاطون درباره ی آینده ی جهان که در دنیبا تنها مشابه دیگرش داوری الهی خدا در زمین در آخرالزمان در اعتقادات پیروان موسی است. افلاطونی ها معتقد بودند برای این که خدا به زمین بیاید و حکومت کند، باید دنیا پر از گناه و چندپارگی و اجحاف انسان ها در حق هم شود بلکه خدا خودش برای برگرداندن نظم در زمین، بر آن فرود بیاید، ایده ای که اوزیبیوس، آن را پیرو تقلید افلاطون از یهودیت میشمرد.
حالا فرض کنید که این ملت یونان تازه کار پس از سپری شدن فجایع جهانی، نه یک ملت باستانی بلکه یونان و روم اختراع شده در اومانیسم رنسانس است که قرار است الگوی اروپای مدرن شود. آن وقت، انحطاط پس از نابودی بهشت میشود جهان تبدیل شوند به مدرنیته به جای شب پس از پایان روز، و روز بعدی میشود خدایی که از انحطاط شیطانی آن به خشم آمده است و میخواهد بر زمین تجلی کند؟ آیا وقتی عدم وجود خدا را دروغ مصلحتی آدم هایی که از سر دوست داشتن مردم آنها را خلافکار و پلید میکنند تا خدا هبوط کند، بشناسیم، میتوانیم به این فکر نکنیم که فرود خدا بر زمین، یک «دروغ مصلحتی» دیگر باشد؟






























مطلب مرتبط:
دیائوچان: نسخه ای چینی از ملکه ی یهودی پارس


































































































































































































































































































































































































