دانلود کتاب "کوچ ستاره ها"
نویسنده: پویا جفاکش
فهرست: مقدمه:4 -ارزش های عوضی و عوضی های ارزشمند:10-جن ها و انسانهای شیشه ای: 139- روح پلید در بزرگراه: 213
مقدمه ی کتاب:
میگویند روزی لندهوری در محله ای سروصدا به پا کرده بود و مدام میگفت: «به من بگویید اصغر کیست تا حسابش را برسم.» یارویی جلو آمد و گفت: «من اصغر. چه غلطی میخواهی بکنی؟» لندهور، یارو را با دست گرفت، برد به هوا و زد به زمین؛ و بعد آنقدر او را کتک زد که مردم مجبور شدند به زور و زحمت، یارو را از زیر مشت و لگدهای او به در آورند. یارو گفت: «عیب ندارد. بگذارید هرچقدر میخواهد بزند. خرش کرده ام. من که اصغر نیستم!»
اگر از عمل یارو تعجب کرده اید، باید بگویم که زندگی اکثر ما اکنون همینطور شده است: دیگران را وامیداریم ما را اذیت و آزار کنند و بعد آنها را ریشخند میکنیم. شاید عجیب به نظر برسد؛ ولی صدها سال است که این گونه زیستن، آنقدر مقدس وانمود شده که ما دیگر، حتی الگوی تقدس و عمومیتش را هم فراموش کرده ایم. این الگو، سمسون است: قهرمان یهودی تورات که یکتنه یک لشکر مرد پلستینی را شکست میداد ولی به غمزه ی "دلیله" زن فتانه ی پلستینی به دام دشمن افتاد و جانش را به هدر داد. سمسون یا شمشون در لغت یعنی خورشیدی یا منسوب به خورشید (شمس). مادام بلاواتسکی، در اواخر قرن 19، سمسون را تجسم انسانی "یاوا" یا "یائو" مرموزترین ایزد کابیری نامید: روحی که در باور فنیقیان بیبلوس (جبیل)، در کالبد خورشید قابل رویت رسوخ میکرد و از طریق اشعات آن، بر دنیا و انسان هایش تاثیر مینهاد و به نوعی بدل به انسان گوشتنمد میشد. او پایه ی نظریه ی خورشیدمرکزی یعنی این نظریه بود که زمین و دیگر سیارات به دور خورشید میچرخند. یائو همان یهوه ی یهودیان بود و به گفته ی بلاواتسکی، همو است که در سفر خروج (15 : 17) موسی در سینا برایش معبدی میسازد و "یهوه نیسی" مینامدش. بلاواتسکی، یهوه نیسی را معادل "دیوس نیسی" یا "دیونیسوس" یعنی خدای نیسا میشمارد که همان باخوس ایزد شراب و جنون و ضیافت است. دیودوروس محل نیسا را بین مصر و فنیقیه خوانده که تقریبا با محل منسوب به صحرای سینا مطابق است. دیودوروس، ازیریس خدای قبطیان را متولد نیسا در عربستان سعید میشمرد و او را با دیونیسوس برابر گرفته، دیونیسوس را زئوس نیسا معرفی میکند و اضافه میکند دیونیسوس پسر زئوس المپی در افسانه های یونانی، همان زئوس است که در اینجا بر روی زمین راه میرفته است؛ به همین ترتیب، پیندار میگوید: « پدر-زئوس، همه چیز را اداره میکند و باخوس کسی است که همه چیز را اداره میکند.» بلاواتسکی، زئوس را همان یهوه و باخوس را یهوه ی «یهودیان بتپرست» میخواند:
“Blavatsky on the trials and triumph of initiation”: from Blavatsky collected writings: philalethians: 21march 2019: p26-7
با نتیجه گیری بلاواتسکی درباره ی یهودیت موافق باشیم یا نباشیم، با توجه به مرتبه ی معنوی او در بنیاد استعماری تئوسوفی، نمیتوانیم بر تاثیر عظیم این تفسیر و مشابه های آن بر جریان یابی مذهب در سطح وسیعی از جهان در قرن بعد صحه ننهیم. در ابتدای قرن بیستم، تقریبا تمام ایزدان یونانی-رومی با روابط نامشروع متعددشان با انسان های زمینی، در کنار داستانهای یهودی-مسیحی خوابیدن شیطان و حوا با هم، آدم و لیلیت با هم، و "بنی الوهیم" و مردمان زمینی با هم، با رابطه ی مریم و یهوه در تولد مسیح در یک کاسه قرار گرفته بودند؛ از نوع همان رابطه ای که سبب به دنیا آمدن دیونیسوس از سمله ی زمینی به واسطه ی شوهر آسمانی او زئوس شد. اما هیچ وقت معلوم نشد چرا بعضی از فرزندان دورگه ی ایزد-انسان در اساطیر یونانی، فناناپذیرند و بعضی دیگر همچون انسان های معمولی میرنده؟ و این که عیسی ابن مریم را باید در کدام یک از این دو مرتبه جای داد؟ البته این، از قرن 19 مشهور شده بود و باعث شده بود شیطان که قرار بود در آخرالزمان به دست مسیح کشته شود، یک جن بدبخت ضعیف و میرنده تلقی شود در کنار یک جن قوی تر فناناپذیر به نام زئوس یا ژوپیتر یا یهوه. در یک سرود اسکاتلندی آمده بود: «شیطان مرده و در کیرکالدی دفن شده است.» پاسخ کانوی به این سرود این بود: «اگر چنین است، او نمرده است تا زمانی که جهانی را به صورت خود درآورده باشد.»:
“demonology and devile lore”: mancure Daniel Conway: 1879: preface
اسطوره ها انسان را کیهان کوچک میخوانند و شاید تجسم شیطان در جهان، همان انسان شدن یائو به صورت سمسون باشد؛ همچنین انسان شدن زئوس به صورت باخوس خشونتزای عشرتجو و شهوتمدار. در این رساله، بعضی ارتباط ها بین بیان اسطوره ای و توضیح امروزین این مقوله را بررسی میکنیم.
