نویسنده: پویا جفاکش

بخشی از کتاب:

...در ایران، اولین باسوادان تحت تاثیر غرب که چیزهایی درباره ی سنت اسلامی کپی شده از یهودیان و مسیحیان رومی-غربی میدانستند بلافاصله تحت تاثیر این دوگانگی قرار گرفتند. برای آدم های غرب دیده و چشم دریده، به اندازه ی خود غربی ها تضاد معنای جنسی یافت و اولین جلوه ی آن، ممنوع شدن "حوری" در زمین توسط خداوند اسلام، و دادن آن به حد وفور به مردان در بهشت بود و این سوال دائم که اگر حوری بد است پس چرا در بهشت آن را به ما میدهند؟

در همان دوران، بهاء الله همین سوال را گرفت و برای تایید تمام عیب و ایرادهای خلقت خدا و جهان تحت اداره ی او، همه ی شبهه ها را «حوری» نامید. از دید بهاء الله، هر چیزی که در دنیا جایز است و با قوانین خدا جور درنمی آید حوری است. مثلا این که چرا آدم بدکار راست راست راه میرود و آدم درستکار مریض میشود و درمان نمی یابد «حوری» است؛ یا این که چرا خداوند اجازه میدهد جای حضرت محمد را که انسان درستکار و مردمدوستی بود، متشرعینی فاسد، ریاکار و جنایتکار بگیرند که مذهب محمد را از درون تحریف کنند و باعث انحطاط اسلام محمد شوند، باز «حوری» است. بهاء الله روی این جملات قرآن که حوری را "لولو مکنون" –یعنی مروارید قرار گرفته در شکم صدف- میخواند و میگوید زمانی که مرد بهشتی به حوری دست می یابد دست هیچ جن و انسی به آن نرسیده، تمرکز میکند و نتیجه میگیرد در تمام این تضادها یا حوری ها گوهری برای شناخت و عرفان یابی رهرو وجود دارد و تجربه ی پیش رو مختص خود رهرو و در حکم رسیدن قهرمان به یک دوشیزه ی زیبا در ادبیات شوالیه ای است.:

“unveiling 2 critical mysteries: son of god , seal of the prophets”: john hatcher: bahaiteachings.org

با این که این آموزه ی بهاء الله به شدت بوی وحدت وجود میدهد و در دوره ی نفوذ استعمار در ایران، به نظر میرسد قصد کاهش مقاومت ایرانیان در برابر انگلیسی ها را داشته است، اما از جهاتی قابل توجه است. درحالیکه دراینجا حوری همتای فاحشه است و بیشتر به دنبال خیال پردازی شرقیان غربزده درباره ی اخلاقیات غرب پس از مشاهده ی سرسری عشرتکده های اشراف غربی پدید آمده، ولی هنوز در بستر جامعه ی غیرت پرست شرقی متجلی میشود. حتی امروزه و در زمانی که لباس های زنان بسیار آزادتر است نمیتوان از روی لباس یک زن به راحتی قضاوت کرد که او فاحشه هست یا نیست؛ چه رسد به آن سال ها که حتی در غرب هم زن فاحشه و زن مومن لباس های مشابهی میپوشیدند و تشخیص سره از ناسره راحت نبود. در ایران و جهان دیروز و امروز به یک اندازه ولی در ظواهر متفاوت، امور درست و نادرست به اندازه ی هم عادی بوده اند و مردم از هم تقلید میکرده اند و میکنند بی این که مطمئن باشند آنچه عموم به آن دست می یازند درست هست یا نه. در چنین شرایطی، تشخیص درست از نادرست، به اندازه ی تشخیص فاحشه از زن مومن، و به همان اندازه تشخیص حوری از خداپرستی بی معما سخت است و فقط با تجربه میتوان آن را آزمود. با این حال، اگر شما دانشتان زیاد باشد و زمانی که تجربه میکنید، احساس کنید عاقبتتان دارد به سرنوشت بد بعضی آدم هایی که از نزدیک یا از طریق مطالعه شناخته اید نزدیک میشود، آن وقت میتوانید جلو اتفاق تلخ را بگیرید و مطمئن شوید که یکی از بخش های نادرست اجتماع را کشف کرده اید و معمای یکی از حوری ها در زندگیتان حل شده است.

نکته ی جالب تر دراینجا این است که پایه ی بحث شک در خلقت خدا به هیچ وجه در بهاء الله نیست و خود قرآن آن را با مطرح کردن لغت "فتنه" به معنی آزمایش الهی زنده نگه داشته است. لغت "فتنه" از «فتن» به معنی انداختن سنگ طلا در آتش می آید که هدف از آن، جدا کردن مس از طلا بوده است یعنی همان جدا کردن سره از ناسره. صحنه های ناپسند و اذیت کننده ی جهان مادی و زندگی مادی ما هم فتنه هایی هستند که طلای وجود ما را از ناخالصی پاک میکنند و میتوانند روح ما را بهبود ببخشند. اما به طرز مشکوکی، بحث بهاء الله، بسیار با آزمایش های پر شکست مردم امروز نزدیک تر است. انگار بهاء الله که ظاهرا از بیشتر ایرانی ها بهتر روم شوالیه ها را میشناخته، میدانسته که قرار است ایرانی ها به زودی و تحت بهبود شرایط مادی زندگیشان به قول دکتر شریعتی از «عقده ی شکم» به «عقده ی زیر شکم» پیشرفت کنند و آنگاه به مذهب «حضرت سه ایکس دامت برکاته» روی آورند بطوریکه برای بسیاریشان حتی طلا هم فقط برای شکار حوری ارزش داشته باشد.

بدون شک، مهمترین دلیل سر رسیدن این لحظه، ادبیات داستانی عشقی پیشیانند که بیش از واقعیت جامعه، از یک فضای مذهبی در حال نابودی ناشی شده اند که فقط سیطره ی مذاهب مذهب کش ابراهیمی، میتوانست آنها را بدون ادبیات انسانی شده شان از بین ببرد. این مذاهب، اخلاقی ولی ناظر به اتحاد نیروهای مذکر و موئنث خدا بودند. اگر عیش و نوش جنسی از داستان های عشقی قدیمی غایب است، تا حدود زیادی نتیجه ی آن است که جفت های به هم رسنده لزوما عشاق جنسی نبودند و ممکن است بشود فقط آنها را برادر و خواهر تلقی کرد؛ همانطورکه آپولو و آرتمیس، تموز و عیشتار، و ازیریس و ایزیس با هم برادر و خواهرند."الیزا برت گمبل" در فصل سوم از کتاب "ایده ی باستانی خدا" بیان میکند که نیروهای مذکر و مونث دراینجا مستتر در نور خورشیدند و خدای دوجنسه ی خورشید را نماینده ی یک خدای واقعی تر نشان میدهند که همان خدای نادیدنی چینی ها و منقسم به نیروهای نرینه و مادینه است. حتی "اوم" مقدس هندوان هم برخاسته از نام خدای عربی است که در وجه نرینه اش "عم" و در وجه مادینه اش "ام" نامیده میشود و عرب ها مادران را به نامش "ام" [و عمو را به نامش "عم"] میخوانند. "علیم" که همان علی یا ایلی یا ال یا اله است، در حالی با یهوه خدای یهودیان برابر شده است که نامش هم عنوان عشتاروت مادینه بوده است و هم عنوان بعل زبوب نرینه.

این کم اهمیتی اولیه ی جنسیت قهرمانان در داستان، باعث چشم بستن مردم بر داستان های عشاق مرد و زن شد و آنها را از تاثیرات نامطلوب این داستان ها بر فرزندانشان غافل کرد. کریس هچز در مقاله ی دیگری از وبلاگ bahaiteachings به نام the spiritual case for avoiding cyclical relationships به خطر "ادبیات داستانی" و دنباله هایشان در صنعت فیلم توجه میکند و این که عبدالبها پسر بهاء الله به سادگی و صراحت میگفت بیشتر اوقات، چیزی که مردم انتظار دارند عشق باشد عشق نیست و «رابطه های تبدیل پذیر» است. این وضعیت دقیقا از برخورد سهل انگارانه ی ادبیات و فیلم ها با موضوع عشق سرچشمه میگیرد. به قول هچز:

«اگر به سمت تصور نادرستی از چیستی عشق یا آنچه عشق قرار است باشد رانده شویم، جستجوی ما ناگزیر زندگی ما را به عنوان یک دنباله ی رقت انگیز و شکسته از "تک همسری سریالی" یا روابط ناموفق تبدیل میکند. این رشته ی سریالی از روابط ناموفق همگی به همین ترتیب خاتمه می یابند زیرا آنچه ما میخواهیم –هرچقدر هم که ممکن است توسط سنت و داستان های رمانتیک تایید شده به نظر برسد- یک توهم بدون هیچ مبنایی در واقعیت است. کسانی که به دنبال توهم هستند هرگز آن را به دست نمی آورند. در اینجا بدیهی است که اغلب به آن اشاره شده است: دیوانگی. انجام یک کار، بارها و بارها، با انتظار نتایج متفاوت... ازآنجاکه ما آموزش دیده ایم تا این ایده ی افسانه ای و توهم آمیز عشق را که فورا کامل است و نیازی به تلاش یا تنظیم دقیق ندارد، به عنوان واقعیت بپذیریم، به نظر میرسد که کاملا راضی هستیم که خود و فرزندانمان را در معرض سریال های تلویزیونی مختلفی قرار دهیم که در آن شخصیت های اصلی مختلف روابط عاشقانه ی واقعا عمیقی داشته باشند که برای یک قسمت یا شاید دو یا سه قسمت دوام می آورند. اگر همین شخصیت ها خانواده یا دوستان ما بودند، ممکن است چنین رفتاری را مضحک، غیر اخلاقی یا خودزنی تعبیر کنیم. اما اگر این نمایش ها را به عنوان چیزی در مرز واقعیت بپذیریم، در سطحی باید به اندازه ی خود شخصیت های داستالنی دیوانه باشیم. امیدواریم که شور و اشتیاق شدید ادامه داشته باشد، با این حال میدانیم که اگر جستجوهای دراماتیک دیگری برای عشق وجود نداشته باشد، سریال باید با یکسانی خسته کننده ی زندگی روزمره پایان یابد. خوشبختانه آنها دوش میگیرند، به خانه های جداگانه ی خود میروند، چیزی را که در مورد یکدیگر دوست ندارند، پیدا میکنند و هفته ی آینده این روند را دوباره با شخص دیگری شروع میکنند. اما بلاخره این واقعیت نیست؛ این فقط تخیلی است؛ یک کمی سرگرمی و انحراف برای ما پس از یک روز سخت انجام کار نه چندان پر زرق و برق جهت کسب درآمد و تشکیل خانواده؛ چیزهایی که به دلایلی هرگز توضیح داده نشده اند. به نظر نمیرسد که این شخصیت ها هرگز مجبور به انجام این کار نباشند مبادا طرح قصه تاریک یا تفکربرانگیز شود. این فرمول شکست در عشق، آنقدر به دور از مرز [واقعیت] است، آنقدر هذلولی است که ممکن است به آنچه می آموزد فکر نکنیم. اگر همین طعنه ها با موفقیت ما را ترغیب میکند تا برخی از محصولات دارویی یا زیبالیی را بخریم که نوید جوانی و شادی ماندگار را برای ما به ارمغان می آورد، آیا نباید نگران تلاش برای جلوگیری از قرار گرفتن فرزندانمان یا حتی خودمان در معرض چنین بی خیالی باشیم؟ مطمئنا چنین مانتراهای بی امان به اندازه ی سیگار برای سلامتی ما خطرناک هستند و با این حال، ما با اجازه ی تبلیغات تلویزیونی برای تنباکو بیشتر مبارزه میکنیم. بنا به دلایلی ما متقاعد شده ایم که بچه های ما این درس ها را یاد نمیگیرند یا از این رفتار تقلید نمیکنند، حتی اگر بهترین دوستانشان ممکن باشد چنین کنند. ما مطمئن هستیم که از طریق نوعی اسمز، فرزندانمان نمونه ی بالغ تری از خوشبختی را جذب میکنند که مطمئنا از ما الگوبرداری میکنند مگر این که آنها ما را در حال تماشای این چیزها تماشا کنند، به آن بخندند و قصد کشف این که آیا درنهایت، شکارچی تنها، کارآگاه سرسخت، یا پزشک معیوب عاطفی، سرانجام در یک رابطه ی عاشقانه ی پایدار، آرامش و رستگاری خواهند یافت را نمایند.»

...

دانلود کتاب عاشقانه های خطرناک