کفر آریایی: چگونه میشود روحانیون و دین ستیزان با هم در ایجاد مذاهب متحد شوند؟
نویسنده: پویا جفاکش
کوان یین الهه ی چینی در کنار اژدها
«بن زای تن» نسخه ی ژاپنی الهه لاکشمی
یکی از متون دینی هندوان به نام سریماد بهاگاواتام پیشبینی کرده بود اوج کالی یوگا یا دوران انحطاط اخلاقی انسان ها زمانی فرا میرسد که روحانیون که پیشوایان مذهبی و معلمان اخلاقی مردم هستند، به طور دسته جمعی به پول پرستی و حرامخواری و دزدی آشکار از مردم روی می آورند، مدام شکمباره تر و شهوت پرست تر میشوند و آنقدر پست میشوند که شراب فروشی میکنند و طمع کردن در همسران مردان دیگر در بینشان زیاد میشود. با آشکار شدن این صحنات، مردم، همه به دین بی اعتقاد میشوند، فساد اخلاق افزون میگردد و دزدی و حقه بازی و آبروریزی آنقدر زیاد میشود که دیگر کمتر کسی جرئت اعتماد به مردم دیگر را دارد و مردم برای سوء ظن پیدا کردن نسبت به هم، به دنبال دلیل معقول نمیگردند. خب؛ حالا این وضع کی تمام میشود؟ وقتی که کالکی ظهور بکند. او دشمن دیو کالی است که عامل تمام این بدبختی ها است. کالی که دشمن انسان ها است از ترس و اضطرابی که به انسان ها وارد می آید تغذیه میکند. متن میگوید هر جا که مستی، قمار، دعوای زنان، و مردانی که عقلشان را کف دست زن ها میگذارند وجود داشته باشند کالی حتما در آن صحنه حضور دارد. کالی به دست کالکی کشته میشود. کالکی آخرین آواتار یا تجسد انسانی ویشنو است. درباره ی ظهور او افسانه های گوناگونی وجود دارد، ولی آنچه که سریماد بهاگاواتام پیشنهاد میدهد این است که او در جایی به نام شمبهلا از همسر برهمن بزرگواری به نام ویشنو-یاشا متولد میشود. کالکی در 32 سالگی، رسالت خود را آغاز میکند و طی 20سال، با خارج کردن ارواح شیطانی از وجود انسان های متعدد، لشکری صدهاهزار نفری از درستکاران میسازد و با آن علیه وضع فعلی میشورد. او ملچاها یا انسان های طبقات ناپاک را نابود میکند و ناآریایی هایی را که جرئت کرده اند خود را شاه بخوانند و با حکومت بدشان، دنیا را به تباهی بکشند از دم تیغ میگذراند. او همچنین بخش اعظم بودایی ها را میکشد. چون بودا به عنوان تجسد انسانی ویشنو قبل از کالکی، آخرین مذهب اخلاقی را داده و تمام سیاهکاری ها و بی اخلاقی های دنیا نتیجه ی تحریف رسالت بودا توسط جارچیان نابکار او است. کالکی و لشکرش هر جا که پا بگذارند با نیروی قدسی خود دزدان را تشخیص میدهند و بی هیچ رحمی آنها را میکشند و تعداد دزدان آنقدر زیاد است که از همه طرف، صدای «.ای پدرم»، «وای مادرم»، «وای پسرم»، «وای دخترم»... بلند میشود. با وجود این خشونت چشمگیر در متن، این که کالکی پسر ویشنو-یاشا نامیده شده است، خود متن را یک تحریف از پیشبینی ای قدیمی تر نشان میدهد. چون ویشنو-یاشا تجسد سوایامبهووا خوانده شده است و در متون مذهبی دیگر، راما، ویشنو و شیوا که امروزه سه آواتار ویشنو دانسته میشوند، سه تناسخ پیاپی سویامبهووا خوانده شده اند. یعنی ویشنو-یاشا میتواند خود کالکی باشد نه پدر او، و اتفاقا نامش هم این را افشا میکند. ویشنو خدای هندو است و یاشا تلفظ دیگری از یشوع یا عیسی منجی موعود مسیحیان. یعنی کالکی منجی آخرالزمان هندو با عیسی منجی آخرالزمان مسیحیت قابل تطبیق است. از همه جالبتر این که یاشا خود یک فعل عبری به معنی عرضه کردن و تحویل دادن است و فاعل آن در عبری میشود موشیا، لغتی که هم معنی تحویل دهنده میدهد و هم معنی منجی، و در یک فضای بیسواد به دور از آموزش دستور زبان مثل دوران عتیق، نامش هم میتواند به مشیا یا مسیح تعبیر شود و هم به موشه یا موسی، پیامبری که مسیح برای احیای دین او یعنی یهودیت می آید. از آن جالب تر این که نام یشوع یا یسوع میتواند تلفظ دیگری از نام یهو یا یهوه هم باشد. یشوع را ایشو نیز تلفظ کرده اند که قابلیت تلفظ شدن به "آسو/واسو" را هم دارد؛ یک خدای قبطی که در هند هم پرستش میشده و احتمالا نام ویشنو هم تلفظ دیگری از نام او است. لغت «واسو تئوس» به معنی خدا واسو برای او در مقام خدای شهر تبس مصر، کاملا هم آوا با لغت "واسو دوا" به همان معنا برای واسوی هندی است. واسو تئوس ملقب به «دئوس پولیوس مگنوس» یعنی خدای بزرگ جماعت بود که این نام قابل مقایسه با نام هندی «مها پوروشا دوا» به معنی خدا پوروشای بزرگ است. پوروشا خدایی بود که با قربانی شدنش جهان مادی به وجود آمد و نماینده ی آن بخش از وجود الهی است که تبدیل به جهان مادی ما شد و جامعه ی بزرگ موجودات زنده و غیر زنده ی زمین را ایجاد کرد. بنابراین نام پوروشا با نام پولیوس که مبنای نام پولیس به معنی شهر یا جماعت انسانی است همخانواده است. نسبت پولیوس با خداوند در جهانبینی سامی، نسبت ایلی/ایلو/اله/الله با بعل است. بعل، شکل محدود تر اله و در حکم فرزند او است که جهان مادی را میسازد و آن را اداره میکند و یهو نیز در ابتدا شکلی از بعل بوده که یهودیان با تغییراتی آن را به یهوه خدای مذهب جدید و دشمن بعل پیشین تبدیل کرده اند. ازاینرو یهوه یا یشوع با واسو و ویشنو برابر است. از طرفی نام بعل هم با دیگر جایگزین ویشنو یعنی بالادوا قابل مقایسه است همانطورکه نام اله/ایلی/علی نیز قابل تبدیل به "هری" به معنی مقدس در هندوئیسم است. اصطلاح هری بیشتر برای کریشنا به کار میرود که مشهورترین تجسد زمینی ویشنو است و او هری است چون با ذات الهی خود همهویت شده و نمونه ی تمام قد آتمن یا انسان همهویت شده با ذات الهی خود است. همزاد و مکمل الهی کریشنا یعنی بالاراما نیز شکل انسانی بالادوا است. تثلیث هری-واسو-آتمن نسخه ی هندوی تثلیث پدر-روح القدس-پسر در مسیحیت و تثلیث هرو-آسو-آتوم در مصر پاگانی است. از روی کلمات به کار رفته برای خدا در کتاب مقدس میتوان فهمید که سه نام خدای یهود یعنی الوهیم، یهوه، و آدون، به ترتیب همین سه مقام تثلیث را در بخشی انکار شده و فراموش شده از ابتدای یهودیت نشان میدهند. بنابراین میتوان گفت آنچه به نام قربانی شدن خدا به شکل عیسی مسیح در مسیحیطت مشهور است، همان قربانی شدن پوروشا برای شکل دادن به جهان و خلق آن است و اگر دوران قبل از مسیح، دوران هرج و مرج ناکی شناخته میشود، به خاطر آن است که دوران قبل از نظم خلقت و درنتیجه معرف بی نظمی است با هر تصویری که آدمی ممکن است از بی نظمی در جامعه ی خود در نظر داشته باشد. اگر یهوه یا واسو به شکل پوروشا در موجودات جهان و به دنبالش جامعه ی انسانی تجسد یابد تا واسطه ی خدا با انسان الهی در مقام منجی جهان شود، آن وقت تنها راه نجات جهان این خواهد بود که جامعه چنان از انسان های درستکار پر شود که امکان ایجاد انسان های درستکار بیشتر فراهم شود و جامعه که خودش منجی خودش است، به وسیله ی افراد درون خود، اقدام به حذف ناپاکی ها و قوانین نادرست اجتماع یعنی خودش کند.:
“Christ mass advent offering with vaishnava refrences to the theology of baladevda the second person of the godhead”: bhaktianandascollectedworks.wordpress.com
کاملا منطقی است که این یک پیام کهن باشد. چون کشف قوانین جهان با درس گرفتن از سرنوشت انسان های دیگر و مداقه در زندگی جانوران و بلاخره ترکیب آنها در داستان هایی با حیواناتی که شخصیت های انسانی دارند، همانطورکه افسانه های ازوپ در غرب و پانجاتانتارا در هند بابت آن بسیار مشهورند، یک موضوع کهن و جهانی است و این نشان میدهد که احتمالا تمام معرفت مفیدی که فکر میکنیم مسیح به جهان داده است از ابتدای خلقت، مد نظر انسان ها بوده و درست مثل مسیح غایب، به دلایلی از ذهن انسان ها رخت بر بسته و ته مانده هایش از معرفت به عادات زندگی روزمره تبدیل شده است. شاید به همین دلیل است که مسیح را «آدم دوم» مینامیم، چون او تنها شکل مسیحی شده ی آدم اول است و این آدم اول، همان آدم کدمون، نسخه ی کابالایی یهوه است که در دنیا تجسد می یابد و با تبدیل شدن به انسان، سعی میکند خودش را بشناسد. در حد نهایی خود، او را میتوانید با «آتوم» یا معادل آتمن و مسیح در نسخه ی قبطی تثلیث (هرو-آسو-آتوم) بیابید. آتوم معادل خورشید غروب است و خدایی را نشان میدهد که با فرو رفتن در اعماق زمین، مادر-زمین را به خلقت بعدی حامله میکند.
جرالد مسی، خلقت مادر-زمین را با افسانه ی سیاهان افریقایی درباره ی برآمدن آب های دریاچه ی تانگانیکا از رحم مادر-زمین مقایسه میکند و میگوید این حامله شدن هاثور الهه ی زمین توسط پسرش هورس یا خورشید پس از غروب است. با این حال، هرو یا هورس قبل از خورشید، معادل نور است و دشمنش سیت در مقام تاریکی قرار میگیرد. تلفظ انگلیسی سیت یعنی set را در sunset به معنی غروب خورشید می یابید. غروب، نشانه ی زوال نور به سمت تاریکی است. هورس را به یک پرنده ی سفید یا نورانی و سیت را به یک پرنده ی سیاه تشبیه میکردند. مسی دراینجا یادآوری میکند که در بین سامیان نیز لغات «غروب» به معنی افول خورشید و «غراب» به معنی کلاغ که یک پرنده ی سیاه است، دو تلفظ از یک کلمه اند. بدین ترتیب، سیت، نور یا الوهیتی است که به زمین میل میکند و مثل شبانه روز، به طور مرتب، در زمین قطع و وصل میشود. پس هرو یا هورس ارباب آسمان و سیت ارباب زمین است. آنها توسط شو ایزد هوا از هم جدا میشوند. شو جانشینی برای کوه کیهانی یا درخت کیهانی است که زمین را به آسمان وصل میکند. او 7 یاور موسوم به "عالی" ها دارد که درواقع همان 7سیاره ی معروف در 7طبقه ی آسمانند. با این حال، آنها با 7شیطان برخاسته از اعماق زمین یا دوزخ هم مرتبطند و نسخه ی آسمانی آنها محسوب میشوند. این 7شیطان را هم در مصر داریم و هم در بین النهرین، و درواقع میتوان گفت نتیجه ی حامله شدن مادر-زمین به نور الهیند. تطبیق مادر-زمین با تهاموت یا الهه ی هرج و مرج در کلده این موضوع را به خوبی نشان میدهد. ازآنجاکه آب های زیرزمینی که از بطن مادر-زمین برمی آیند به آب های دوزخ و نشان هرج و مرج تعبیر شده اند، تهاموت از جنس آب است و هم آب های دریا را در بر میگیرد و هم آب های آسمانی که با باران به زیر زمین میروند و در این دو حالت، دو فرم به ترتیب کیشار و انشار را به خود میگیرد که با 7عالی شو و هفت جن دوزخ تطبیق میشوند. طبیعتا او نسخه ای آسمانی هم پیدا میکند که صورت فلکی دب اکبر باشد. دب اکبر، مادر دب اصغر، محل ستاره ی قطبی و نشانگر قلمرو تاریک و یخبندان قطب شمال است که قلمرو سیت را نشان میدهد. در مصر، دب اصغر با سیت و دب اکبر با آپت نسخه ی قبطی تهاموت تطبیق میشود. آپت به شکل یک اسب آبی تصویر میشده که نسخه ی آبزی گاو حیوان هاثور است. صورت فلکی دب اکبر، از پای کنده شده ی صورت فلکی ثور یا ورزاو در دایره البروج ساخته شده است. کلدانیان معتقد بودند که خداوند، ملائک پدیدآور تمام پدیده های زمینی را به شکل صورت های فلکی و اغلب به شکل جانوران در آسمان قرار داده است و دب اکبر آسمانی قرار بود مادر تمام موجودات زنده و مرده ی زمینی شود. او در شکل آسمانی خود معادل "نات" الهه ی آسمان از دید مصری ها بود و در شکل زمینی خود معادل "نون" یا آب های هرج و مرج اولیه بود. "تا-نن" یا بزرگ نون، زمینی بود که به نشانه ی آغاز نظم از آب های هاویه خارج شد و بعد از مدتی در اثر رسوخ آب در آن، به 7 تکه خشکی یا همان 7 اقلیم تجزیه شد. این زمین به عنووان آغاز نظم، تجسد پتاح-خپر خدای خالق در هاویه بود. او را در مقام گشاینده ی زمین، «پتاح-تانن» مینامند. پتاح-خپر، مجسم به یک جعل یا سوسک سرگین غلتان بود که خورشید را در آسمان از شرق به غرب زمین جابجا میکند و بنابراین تصویری از نور انعکاس یافته در شبانه روز ارائه میداد. پتاح-خپر به دلیل برخاستن از آب های هاویه قابل تطبیق با آتوم است. او با پیدایش موجودات، یادآور به یهوه است که در کتاب مقدس، هر چیزی را صدا میکند و آن فورا موجود میشود، مثلا میگوید "روز باشد" و روز پدید می آید. این در نامیده شدن جانوران در بهشت توسط آدم تکرار میشود. یعنی آدم ابوالبشر که موجودات را با اسم از هم جدا میکند و شخصیت میدهد، تکمیل گر خلقت آتوم یا یهوه است.:
Ancient Egypt: Gerald massey: cosimoclassics: 2007: P313-322
بهاکتی آناندا گوسوامی نیز آتوم و پتاح را دارای پایه ای واحد میداند و در عین حال، آتوم را با آتون دیگر خدای خورشیدی مصر برابر میداند که نامش برخاسته از آدون نسخه ی سامی آتمن است. در عین حال، گوسوامی، نام پتاح را با pho و phos لقب عیسی مسیح به معنی نور ایزدی مقایسه میکند که photo یا فوتون به معنی نور هم خوانده میشود و این آخری به نام پتاح نزدیک است. از طرفی تبدیل فو به فوس و فوتو به نظر گوسوامی، همان تبدیل بها به بهات و بهاتا در هندی است چون «بها» که در ویتنامی «پهو» خوانده میشود همان فو است و پهوی ویتنامی نام بودا است که او نیز همان فوتو و پتاح است. در چینی، بودا را «فو» fu مینامند. خوانده شدن بودا در هنگام دعا به آمیتا بها، آمیتا بودا و آمیدا بوتسو لغات بها و بودا را معادل هم نشان میدهد. به جای آمیتابها از آمیتایوس نیز استفاده میشود که آیوس تلفظ دیگری از یهوه و جیوس یا زئوس است. با توجه به این ارتباط بنیادین بین مذاهب مصری-سامی خاورمیانه و بودیسم شرق دور، قاعدتا باید محل جدا شدن بودیسم از همتاهای خود را دروازه ی خاورمیانه خواند و این نشان میدهد که اصل بودیسم باید به بودیسم مهایانه که در منطقه ی بین افغانستان، نپال و تبت شکل گرفته است نزدیک باشد. نسبت دادن ساکیامونی بنیانگذار بودیسم به تبت، بدون شک به سبب برخاستن بودیسم معیار چینی از تبت است چون تمام ممالک شرق آسیا توجه به بودیسم را از چین آموخته و بنابراین بودیسم معیار را بودیسم تبتی تلقی کرده اند. نپال، دریچه ی هندی مآبی به روی بودیسم تبتی است و به واسطه ی آن است که بودیسم مهایانه در گذشته ارتباط مشخصی بین خود و آیین کریشنا یا ویشنو قائل بوده است. در بودیسم مهایانه ی قدیم، بودا معادل لوکشوارا از نام های ویشنو بوده است و ساکیامونی تجسد بالاراما یا واسو/ویشنوی نخستین تلقی میشده است، ضمن این که مهادوا یا شیوا نیز صورت خشمگین و انتقامجوی لوکشوارا تلقی میشده است. نام لوکشوارا به صورت آوالوکیتشوارا هنوز بر روی یکی از مهمترین و اصیل ترین بودیساتواهای بودایی دیده میشود. اصل کیش ویشنو-کریشنا به شری چایتانیا منسوب به قرن 16 برمیگردد که تجسد کریشنا در زمین تلقی شده است. نام چایتانیا به معنی نیروی زنده، از "چای" یا "چایه" می آید که گوسوامی، آن را لغت واسطه بین "حی" سامی به معنی زنده و «جوویس/ زئوس» خدای اعظم یونانی-رومی میشمرد. لغت "چای" در زبان چینی به صورت های "چی" و "چوئی" به معنی نیروی نادیدنی حاکم بر جهان می آید که به نیروهای «یین» (مادینه) و «یانگ» (نرینه) تفقسیم میشود و صفت «چین» یا «کین» به معنی فراطبیعی و برتر از آن می آید. گوسوامی در ویتنام مشاهده کرده بود که مردم آن که همه پیرو یا تحت تاثیر بودیسم مهایانه اند، خود را "کین" مینامند. بدین ترتیب، گوسوامی، «خدای آسمان» نادیدنی کنفسیوس را هم به لیست این شبکه ی مذهبی جهانی اضافه میکند. در چین، نیروهای ماوراء الطبیعی به اژدهایان تشبیه میشوند و گوسوامی از زبان چینی ها شنیده بود که اژدهاها گاهی مقدس و نماد نظم هستند و گاهی موجوداتی شریر و مظهر بی نظمی. گاهی این دو سری از اژدهایان با هم در جنگند. این، گوسوامی را به یاد نبرد عصای مار شده ی موسی با عصاهای مار شده ی جادوگران فرعون می اندازد. درواقع فقط مار الهی که تمام فرشتگان مارسان دیگر بخشی از آنند مقدس است و چون خدا معمولا خود را مار نمیخواند، هر جا سخن از سرافیم یا مارسانان میرود، منظور، نیروهای مخل نظم الهی هستند، ازجمله شیطان که در قالب ماری، آدم و حوا را در بهشت فریفت و ازآنجا اخراج کرد. اگر به یگانگی نیروهای مارسان الهی در یک اژدهای چینی واحد قائل باشیم، برای بودایی های چین، این اژدها اژدهای همراه کوان یین الهه ی محبوب چینی و اصل تمام الهه های آن کشور است. کوان یین یک نسخه ی زنانه از آوالوکیتشوارا است که گاهی تصویر مرد دارد و گاهی تصویر زن، و همان تقسیم خدا به یین و یانگ در چین را نشان میدهد. دوگانگی جنسیتی آوالوکیتشوارا که همان لوکشوارا است، همان دوگانگی جنسیتی ویشنو و نیمه ی زنانه اش لاکشمی است که در کریشنا و رادا معشوقه ی کریشنا فرم انسانی به خود میگیرد و دوگانه ی هری کریشنا-رادا نیز همان دوگانه ی هلیوس کوروس (خدای خورشید) و همسرش رودا در اساطیر یونانی است. با این که بودیسم مهایانه تمام این ارتباطات را قبول داشته است، ولی در مقابل آن، بودیسم تراوادین تقویت شده که هیچ کدام از این ها را قبول ندارد، چون اصلا خدایان را قبول ندارد و مدعی است ساکیامونی گفته است هیچ خدایی وجود ندارد و همه چیز توهم است. این همان بودای معروف دانشگاه های غربی است که با کاستن از بخشی از وجود بودا و کلفت کردن بخش دیگری از بدنه ی آن در سریلانکا به وجود آمده است. گوسوامی به سریلانکا سفر کرد و در آنجا به چشم خود دید که در معابد و بناهای مذهبی بودایی تراوادا میتوان ارتباط بودیسم و ویشنوئیسم را دید. ولی وقتی با روحانیون بودایی آنجا صحبت میکرد، آنها با تحقیر میگفتند که همه ی اینها نتیجه ی خرافات هندو است که از طریق دراویدی های ناآریایی باقی مانده اند و نه ساکیامونی که بودا است خدا بوده است و نه اصلا خدایی وجود دارد که ساکیامونی بخواهد خدا باشد. آنها نه فقط تعالیم مهایانه مبنی بر برابری بودا با کریشنا و بالاراما را رد میکردند، بلکه بر اساس زندگینامه ی رسمی کریشنا، همان اتهاماتی را به کریشنا و بالاراما وارد میکردند که جینیست ها در شمال شبه قاره به آنها وارد میکنند: این که کریشنا و بالاراما دو شیطان بودند و جنگ عظیم و پر کشتار و تخریبی را راهبری کردند و انواع و اقسام معایب و مفاسد اخلاقی را در بین مردم رواج دادند. ولی با این که روحانیون بودایی جنوب، معابد مردم و اعتقاد آنها به خدایان بودن بوداها در همراستاییشان با خدایان هندو را تحقیر میکردند، همین روحانیون در ازای وعظ کردن و انجام اعمال عبادی در همان معابدی که بوداها را خدایان معرفی میکردند، از همان مردمی که خرافی میخواندند پول میگرفتند. گوسوامی، این قشر از راهبان را نه نتیجه ی یک روند طبیعی مذهبی در سرزمین سریلانکا بلکه اختراع جریان آریوسوفی بریتانیایی و آلمانی در آن منطقه میخواند که به دنبال اثبات وجود یک نوع آتئیسم آریایی در مذهب بودا بود و میخواست ثابت کند که پرستش خدایان و خدا تلقی کردن بودا در هند، نتیجه ی رسوخ خرافات سیاهان دراویدی به مذهب اصیل آریایی و از سمت جنوب به سمت شمال است. بنیانگذاران مذهب تراوادا به سبب طمع ثروت و زمین در اجرای این نقشه با استعمارگران بریتانیایی همکاری کردند و با ادعای داشتن نسب آریایی و برتر بودن از بومیان سریلانکا، یک نظام طبقاتی نژادی-مذهبی در هند به راه انداختند. آنها به کمک استعمارگران بریتانیایی، زمین های مردم را از چنگشان درآوردند و با تظاهر به بی علاقگی به ثروت، بسیار ثروتمند شدند و مذاهب دیگر را به نام برتری بودیسم تحت آزار قرار دادند. مضمون بودایی «عشق» به سادگی زیر پا نهاده شد، چون بودای آنها همه چیز ازجمله عشق و نفرت را توهم خوانده بود و دیگر هیچ کدام از اینها به لحاظ اخلاقی اهمیتی نداشتند. گوسوامی، آزار مسلمانان توسط این بودایی ها در سریلانکا را با به قدرت رسیدن متشرعین اسلامی در افریقا توسط استعمارگران غربی برای از بین بردن سنت های بومی افریقایی به نام بتپرستی و جایگزین کردن آنها با فرهنگ سازی های استعماری مقایسه میکند. [آیا باورنکردنی است که غربی ها همین کار را در خاورمیانه هم کرده باشند؟!] گسترش و تاثیرگذاری بودیسم تراوادین از جنوب به همه سو و با سرمایه گذاری استعمارگران غربی، توام با گسترش زهدمآبی و فقیرنمایی و مرتاض گری در سرتاسر هند بود چون در هندوئیسم و بودیسم در دست تولید، همه چیز توهم تلقی میشد و تنها آدم دانا کسی میتوانست باشد که توهم بودن همه چیز را پذیرفته و به همه چیز بی اعتنا باشد و اصلا کاری به کار دنیا نداشته باشد، همان آدم بی خیالی که آرزوی هر حکومت زورگویی –مثلا حکومت استعماری بریتانیا در هند- است. ولی قرار نبود چنین بودیسمی منحصر به هند باشد. در همان حالت که بودیسم تراوادا در حال تکثیر بود، شرایط برای انحطاط و درنهایت نابودی بودیسم مهایانه در مرکز اصلی اعتبار بخشی به آن یعنی چین محیا میشد. با به قدرت رسیدن کمونیست های اتئیست در چین، فرهنگ ها و سنت های بومی آنجا منجمله بودیسم مهایانا نابود و بازتولید شدند. در تبت که سرزمین مقدس بودیسم مهایانه و صدورگاه آن به سراسر چین بود، آنچه کمونیست ها پرورش دادند، بودذیسم تراوادا با یک ظاهر سازی مهایانه بود که با معرفی کردن ساکیامونی به یک بی خدا و بی تفاوت به اتفاقات جهان، هیچ تفاوتی با ایدئال کمونیست ها از یک اتئیست حرف گوش کن نداشت. اگرچه کمونیست ها ظاهرا دشمن سرمایه داری هستند و قاعدتا باید انتظار داشته باشیم که امریکای سرمایه دار، برعکس کمونیست ها حرف بزند، اما تجربه ی مستقیم گوسوامی از تحصیل بودیسم در دانشگاه های امریکا این است که استادان سرمایه داری نیز بودیسم را در خوانش تراوادایی آن تدریس میکنند و حتی منابع عتیق بودیسم مهایانه ی تبتی را از صافی تفسیر تراوادایی میگذرانند. این ایدئولوژی سازی جدید از طریق دانشگاه ها و تربیت مذهبی به خود شرق صادر میشوند و تنها بودایی هایی که از آن درامانند مردم بیسواد و به دور از تحصیلات اکادمیکند. گوسوامی این را شخصا در نپال دید، جایی که روحانیون بودایی ظاهرا مهایانه به شدت ارتباط بودا با لوکشوارا یا ویشنو را رد میکنند ولی در بازار، مجسمه های مقدس لوکشوارا در هیبت مهادوا (شیوا)، لوکشوارا در هیبت وراهه (ویشنو وقتی به شکل گراز درآمده بود) و لوکشوارا در هیبت ناراسینگها یا ناراسیمها (ویشنو وقتی به شکل یک نیم شیر- نیم انسان درآمده بود) توسط بودایی ها خریداری میشدند. گوسوامی کاری را که جریان دانشگاهی بی خدای شرقشناسی و جریان مذهبی تربیت کننده ی روحانیون بودایی در همکاری با هم به پیش میبرند، دقیقا در جریان واحد شرقشناسی و هندوئیسم در بازتولید مذهب کریشنا نیز می یابد. در این فرهنگسازی جدید، کریشنا فقط به این خاطر اعتبار دارد که معلم ودانتا است و چون ودانتا اصلی ترین جریان هندوئیسم است باید هرچه که در مذهب کریشنا متفاوت با آنچه در دانشگاه های غرب مذهب ودایی معرفی میشود متفاوت به نظر میرسد از آن زدوده شود، ازجمله تمام سنت های اخلاقی هندو، چون آنچه اکنون مذهب اصیل هندو معرفی میشود چیزی جز نسخه ی هندوی بودیسم تراودا یعنی مایاوادا نیست؛ هندوئیسمی که ادعا میکند همه چیز مایا یعنی توهم است و بنابراین همه چیز همانقدر پوچ است که بودیسم فعلی ادعا میکند. این پوچ گرایی به نظر گوسوامی، کاملا همراستا با سیر مذهب به سمت اتئیسم (بی خدایی) و نیهیلیسم (پوچ گرایی) در غرب پیش میرود. در غرب در ابتدا به پیروی از یهودیت خاخامی متاخر، شیاطین انکار میشوند و همه چیز در جهان، تحت امر خدا تلقی میشود؛ بعد چون هیچ چیز خارج از اراده ی خدا نیست، خدا تبدیل به بدنه ی جهان و قوانین آن میشود و وحدت وجود مطرح میشود؛ در گام آخر، چون لغت خدا ممکن است بار اخلاقی در خود داشته باشد، اسم خدا را از روی جهان مکانیکی برمیدارید و میگویید خدایی وجود ندارد و هیچ هدف و غایتی معنی ندارد و درنهایت همه چیز پوچ و بی ارزش است؛ همانطورکه بودیسم و هندوئیسم متعارف به این مرحله رسیدند. پوچ گرایی غربی، نتیجه ی ناامید شدن از به دست آوردن غایت در افراط در لذت پرستی و غوطه وری در لذات مادی است و چون در آن به مراد خود نمیرسد، زیر همه چیز میزند و معنا و غایت را انکار میکمند، همانطورکه در زندگینامه ی رسمی ساکیامونی میبینیم که او از غوطه وری در لذات مادی در قصرش به پوچی میرسد و زیر همه چیز میزند و گدایی پیشه میکند. مرحله ی بینابینی اینها هیپی گری است که زندگینامه ی رسمی کریشنا زیاد با آن تفاوتی ندارد.:
“pure land Buddhism as vaishnavism: the difference between the original pure land tradition and atheistic theravadian tradition”: bhaktianandascollectedworks.wordpress.com
شاید سریماد بهاگاواذتام هم وقتی پیشبینی میکرد عملکرد روحانیون به گسترش لامذهبی و بی اخلاقی میانجامد آنقدرها درگیر پیشگویی نبود و این متن زمانی نوشته میشد که استعمار بریتانیا داشت همه ی این اعمال را در هند مرتکب میشد.
مطلب مرتبط:
شیطانی که سرمشق خداهای ذهنی شد.