دانلود کتاب « پیشگویی ظهور کفار: عبد هادی، ونوس کوثری و کیش تلفیقی جنگ و هنر»
نویسنده: پویا جفاکش
بخش هایی از کتاب:
«دقت کرده اید که بعضی از افراد این نسل، علاقه ی زیادی دارند که به اخبارها و تفسیرهای سیاسی خاصی گوش بدهند فقط به خاطر این که مجری یا مفسر خبر، خیلی خوب حرف میزند و اجرای قوی و مسلطی دارد. مجری معمولا تابع خط مشی سیاسی شبکه یا جریانی است که او را به خدمت گرفته اند و لزوما حقیقت را نمیگوید ولی این برای بسیاری از شنوندگانشان اهمیت ندارد و چه بسا خیلی از این شنوندگان اصلا چیزهای کمی از آنچه اینها میگویند را بفهمند ولی همان یک ذره را حقیقت محض بپندارند بی این که متوجه شده باشند که بر مفاد اطلاعاتی مربوطه نقدهایی هم وارد است. این خصلت عجیب، نتیجه ی برخورد اطلاعاتی با اخبار به مثابه نوعی فرهنگ و هنر است. چون از قدیم، اولین منابع اطلاعاتی مردم، هنر بخصوص هنر نمایشی بوده است. هنر نمایشی مقدس بوده چون بر مذهب استوار بوده است و همیشه عقیده بر این بوده که مذهب حقیقت را میگوید. بنابراین این انگیزه همیشه وجود داشته که مردم، کسی را که هنر بالاتری دارد مقدس تر یا برحق تر بدانند و به خدا نزدیک تر ببینند. این در طی قرن ها در خون مردم رفته و این حالت را در آنها به وجود آورده که حتی یک هنرپیشه ی هالیوودی را که در زندگی روزمره اش و نگه داشتن دوستان و خانواده اش کنار خود معطل است مانند یک مربی اخلاقی میپرستند حتی نه بر اساس هنر شخصیش بلکه بر اساس هیاهوی خبری که شرکت های تبلیغاتی گرد او ایجاد میکنند و این احساس را به وجود می آورند که هنرمند بی نظیری است. سوالی که اینجا به وجود می آید این است که آیا این وضعیت، نوعی حرکت به سمت ضد مذهبی بودن بر اساس مذهبی بودن نیست و تناقضی در آن ظاهر نشده است؟ پاسخ منفی است. چون درواقع کفرگویی نمایی و افتخار به کافر بودن برای جلب مردم، یک واقعه ی رسانه ای و تبلیغاتی مدرن است که به قصد تحقق بخشیدن به یک سری پیشگویی های خاص مذهب سنتی رقم خورده است و البته این پیشگویی ها مال یک مذهب خاص هستند: یهودیت.
منابع خاخامی میگویند که انبیایی چون اشعیا پیشگویی کرده اند که روزی مردم همه بر ضد یهوه قیام میکنند و یهوه به سبب این قیام، از مردم انتقام میگیرد و ترتیبی میدهد که باهوشان و خردمندان مردم تضعیف شوند و احمق ها به سطح قدرت برسند. احمق ها به طور وسیع وارد سیاست میشوند و مردم را به سمت حماقتی تباه کننده میکشند. پس از آن بین مردم رایج میشود که به خواست های جوانان و ابلهانه ترین مدهای ترویج شده عمل کنند. یکی از مهمترین نشانه های احمق شدن سیاست در پیشگویی های یهودی، ورود گسترده ی زنان به سیاست است. منابع خاخامی برآنند که آدم به سبب گذاشتن عقل خود کف دست حوا سقوط کرد و همان زمان خدا امر فرمود: «زنان بر اولاد تو حکومت خواهند کرد.» بنابراین به سیاست وارد شدن زنان، نقطه ی اوج خواست خدا و تباه شدن انسان ها یعنی مردها به دست زن ها است. به نظر خاخام ها زن به طور خودبخودی و بدون این که خودش بداند دشمن مردها است و به همین دلیل شهادت او در دادگاه فاقد اعتبار است. ولی در آخرالزمان چنان همه چیز خراب میشود که زن ها قاضی میشوند. زن ها همچنین به طور گسترده رو به بد حجابی و بی حجابی می آورند و آشکارا مردها را تحریک به عمل جنسی با خود میکنند. در این حالت، زنان به «تیغه ی آتشین شمشیر الهی» نامبردارند. خاخام ها حضور گسترده ی زن ها در کابینه ی سیاسی اسرائیل را نشانه ی تحقق وعده ی الهی به اشعیا میدانند که میگوید روحانیون یهود به سبب سوء استفاده از دانش و مهارت خود در «استکبار» بر دیگران، قدرت مذهبی خود را از دست میدهند و یهودا و اسرائیل دچار فساد در رهبری سیاسی و انحطاط اجتماعی نابودکننده ی فراوان میشوند.:
“Zohar vaykira section 47: women rule over the world”: yeshshem.com
مسلما این که تک تک این وقایع در دنیای ما رخ داده اند به این خاطر نیست که آنها همانطورکه خداوند وعده داده به طور خود به خودی به وقوع پیوسته اند، بلکه آنها را عمدا و به بهانه ی اثبات درستی وعده های خدای نه چندان جالب یهود، دانه دانه محقق کرده اند. من صد درصد مطمئنم که تمام اصراری که در نشان دادن غلبه ی زنان و مردان زن مانند همجنسباز بر فرهنگ انسان ها یعنی مردان مردانه ی فحل به کار میبرند و این که تا میتوانند نمادهای شیاطین را در بولتون های فمنیست ها و گروه های مدافع همجنسبازی به نمایش درمی آورند، نه به معنی این که زن ها و همجنسبازها واقعا دشمن انسان و خدایند بلکه ازآنرو است که یهودیت جار میزند این هر دو دسته دشمن خدایند تا آنها را شمشیر انتقام الهی که بر سر انسان های نافرمان فرود آمده نمایش دهد و آدم ها را از آنچه هستند ناامید و نسبت به آینده افسرده کند. اما آنچه در پیشگویی های فوق کمتر بر آن تاکید شده و چه بسا برجسته کردن زنانگی برای پنهان کردن اهمیت بیشتر آن است، نقش گسترش حماقت در این آخرالزمان افتضاح است چون حماقت تنها چیزی است که خاخام ها و شیطان هیچ یک با گسترش آن در بین مردم مشکلی نداشته اند. یهوه بی دلیل نبوده که نسل باهوشان و خردمندان را در تنگنا قرار داد و ابلهان را به قدرت رسانید، چون خردمندان دشمنان جدی و خطرناک یهوه بودند و ابلهان مهره های بی اختیار او. حتی وقتی به نظر میرسد این مهره های بی اختیار، کفرگویی میکنند و خدا را که الان دیگر همیشه منظور از او یهوه است فحش میدهند، هنوز دارند یهوه را مشعوف میکنند. ابلهان یهوه را نمیشناسند ولی نماینده های او را تعقیب میکنند چون یاد گرفته اند که آدم مومن، حتما باید از یک امام یا پیشوا تقلید کند تا ایمان او مورد قبول یهوه قرار گیرد و دنباله روان اینان در مدارس ظاهرا غیر مذهبی نیز هنوز در کفرگویی از پیشوایان کفری تقلید میکنند که قرار است پیشگویی یهوه درباره ی رواج کفرگویی در آخرالزمان را اثبات کنند. فکر نکنید ایران ما اگر یهودی و مسیحی نیست و اکثر مردمش مسلمان و بارآمده ی مدارس شیعه پرست جمهوری اسلامیند از این قانون مستثنایند. فکر میکنید چرا جمهوری اسلامی و اصولگرایانش اینقدر سریال مختارنامه را تبلیغ میکردند؟ برای این که در آن فیلم همه الگو داشتند جز خوارج فیلم. با این که این گروه در داستان اصلی، خود را خوارج نمیدانستند و مروانی ها فحش خوارج را بارشان کرده اند، باز هم سناریست فیلم، آنها را از روی خوارج نهروان ساخته و پیشوای دانشمندشان را که تنها گناهش این بوده که از خلیفه ای اطاعت نمیکرده یک ابله جاهل نمایانده طوری که مخاطب نمیفهمد چرا این آقای خوارج اگر نهروانی است و دشمن علی، می آید به مختار میگوید جان اولاد علی در خطر است تا مختار بیاید آنها را از دست آل زبیر نجات دهد. درواقع مختارنامه که تنها اندکی بعد از فتح عراق به دست نیروهای امریکایی و آماده شدن جمهوری اسلامی از درآمدن از لاک «گفتگوی تمدن ها» بدنه ی اصلی محتوای خود را پیدا کرد، داشت دعواهای شیعه و سنی را احیا میکرد و برایش مهم بود که مردم، همه را به دو دسته ی مخلص ولایت و نوکر آل سعود تقسیم کنند. در این مسیر، «خوارج» نام جدید کسانی شده بود که پیشتر «اویسی» یا «اویسی مذهب» خوانده میشدند به نام اویس قرنی که داستانش حتی در کتاب درسی عربی ما هم درج شده بود. اویس مرد درستکاری اهل یمن و معاصر پیامبر اسلام بود که از مادر پیر نابینایش مراقبت میکرد. روزی تصمیم گرفت برود ببیند پیامبر جدید کیست که اینقدر از او تعریف میکنند. ولی مادرش را نمیتوانست رها کند. بنابراین اویس از مادرش قول گرفت که یک روز صبح تا حجاز بتازد و پس از ملاقات با پیامبر، قبل از غروب برگردد. اویس با این قول به مدینه آمد ولی پیامبر در شهر نبود. هرچه صبر کرد پیامبر نیامد و اویس مجبور شد بدون موفقیت در دیدن پیامبر و مطابق قولش عزیمت کند. بعد از رفتن اویس و رسیدن پیامبر، پیامبر از استشمام عطر بهشت گفت که به سمت جنوب روان است. پس از آن اویس هرگز پیامبر را ندید ولی با این حال، او بدون داشتن سمت مریدی پیامبر، خود به خود آدم خوبی بود و در این راه از آنچه از آن به «خضر درون» یا «شاهد (زیباروی) درون» یاد شده است اطاعت میکرد. پس از آن از هر کسی که بدون داشتن پیشوا آدم خوبی باشد به طور قراردادی به نام «اویسی» یاد میکردند. این که این اصطلاح امروزه از بین رفته، دلایلی دارد. ازجمله شاید یک دلیلش خاندان یهودی تبار «بنی هاشم» باشند که خیلی راحت میتوانستند با سادات هاشمی نسب برده از پیامبر اسلام همهویت شوند. روزنامه ی هفت صبح (31 تیر 1402) در ستونی در صفحه ی «خواندنی و سرگرمی» خود به نقل از موسی نجفی و موسی فقیه حقانی در نوشتارهای تاریخ تحولات سیاسی ایران (موسسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران) از اینها یاد میکند. جد بزرگشان عاشر اهل قزوین بوده که پس از مسلمان شدن، خود را هاشم نامید. حاج ابراهیم خان کلانتر را که با خیانت به زندیه باعث تاسیس دولت قاجار شد از این خاندان خوانده اند. اگر کمی اطلاعات درباره ی یهودیت داشته باشید میدانید که یهودی ها برای این که نام مقدس یهوه را ناپاک نکنند موقع سخن گفتن از او از اصطلاح «هاشم» استفاده میکنند که تلفظ عبری کلمه ی «اسم» است؛ یعنی وقتی میگویند «اسم» (هاشم)، منظورشان اسم یهوه است. از همین جا شما میتوانید یک الگوی جهانی را تشخیص بدهید که هر چیزی که قبل از یهوه ی یهودی ظهور کرده را محو میکند و قبل از آن را تا روز ازل به صورت تاریخ یهوه و قومش بازسازی میکند. در این راه، آدم های زیادی تولید میشوند که مثل مسیح غربی ها شکل زمینی شده ی یهوه اند تا آدم ها برای میل کردن به تقلید از یهوه، هرچه بیشتر او را دشمن خودشان کنند...»
« ظاهرا برای این که هادو خدای عبد هادی، تبدیل به تموز بابلی شود، باید اول در جهان مادی و ثروت هایش تجلی کند تا مردم از بابت احساس تنعم و سرشاری، به محبت و مردمدوستی جلب شوند و دست از خشونت و جنگ که دستور چنارو یا یهوه است بکشند. از این روی است که تیاس (تموز اول) در هیبت هفستوس وارد وجود کوثریه (آفرودیت) میشود تا تبدیل به آدونیس (تموز دوم) شود و آنگاه آدونیس مانند سیف ابن ذی یزن در افسانه ی سقوط حبشیان، مکورد علاقه ی مادرش قرار بگیرد. این مادر یعنی آفرودیت کوثری و قمریه ی حبشی پیش از این که تحت تاثیر شخصیت پسرش –عیسی مسیح بعدی- تبدیل به "سیده افقا" و مریم مقدس شود، باید اول تصویر بسیار فاسدی داشته باشد که منعکس کننده ی جهان مادی و وجود پلشت و پر سوء ظن آن از دید خاخام های یهود است. سامیان که سیف ابن ذی یزن وظیفه دارد پیشگویی نوح درباره ی سیطره ی آنان بر حامیان را عملی کند در نزد یهودیان به بنی اسرائیل و جدشان اسحاق فرو کاسته اند چون فقط آنها بوده اند که از آمیزش سامیان با نژادهای پست حامی و یافثی خود داری کرده اند. ازاینرو مصر که یهودیت بر آن فرود می آید کنایه از همه ی جهان است.
این در سوال خاخام یوخانان از خاخام اشلاق درباره ی شموت 12 : 12 روشن میشود که در آن، هاشم (یهوه) میگوید: «من از سرزمین مصر خواهم گذشت نه یک فرشته.» خاخام اشلاق در پاسخ میگوید هاشم خیلی به مصری ها عطوفت به خرج داد که در زمان موسی، فقط فرزندان اول آنها را قربانی کرد وگرنه آنها از انسانیت ساقطند و «گوشت آنها مانند گوشت الاغ است» چون آنها فرزندان حام هستند و حام مخترع لواط است. معمولا وقتی یهودیان اصطلاح همجنسبازی را به کار میبرند منظورشان فقط لواط به مفهوم دخول آلت جنسی در جنس موافق است و نه ملاعبه. هرچند سایر رفتارهای جنسی بین مرد و مرد، یا زن و زن نکوهش نشده اند اما تایید هم نشده اند ولی باز این قابل توجه است چون نوازش کردن یا بوسیدن جنس مخالف نا محرم، جرم محسوب میشود و مستوجب عقوبت است. اما لواط چه با مرد بالغ و چه کودک، و چه با رضایت یا بی رضایت طرف مقابل، عقوبت دارد ولی فقط برای یهود ممنوع است. چون بنی اسرائیل، سامی خالصند و بقیه ی نوحی ها به سبب آمیختن با حامیان، از چشم خدا افتاده اند و رسالتی ندارند. همانطورکه در برشیت (26 : 9) آمده است: «متبارک باد هاشم، خدای سام.» یهودیان حتی انتقام همجنسبازی مردان قدیم را از همسران خود میگرفتند و این میراث یهودیانی است که به تناسخ اعتقاد داشته اند. علت این است که مردان یهودی مثل همه ی مردان دیگر دنیا دوست داشتند پسر داشته باشند ولی برخلاف بقیه محروم شدن از پسر را قضا و قدر الهی نمیخواندند و تقصیر همجنسبازهای مرده می انداختند. آنها معتقد بودند روح مرد همجنسگرا پس از مرگ گاهی در زن تناسخ می یابد و در این هنگام، چون او مرد است و روح زنانه برای زایندگی ندارد زن نازا میشود. احتمال دیگر آن است که زنی مرده در جسم آن زن «عیبور» کند. از دید یهودی ها ارواح زن ها پس از مرگشان تناسخ ندارد ولی گاهی به طور موقت در بدن انسانی دیگر «عیبور» میشود. اگر روح زنی در بدن زنی که روح مرد همجنسگرا در آن است عیبور کند میتواند اثری از خود بگذارد که سبب تولید فرزند شود اما چون اینجا روح مرد همجنسگرا فاقد نیروی مردانگی است فقط روح زن اثر میگذارد و بچه دتر میشود. بنابراین اگر زنی نازا باشد یا فقط دختر به دنیا بیاورد شوم است و مستوجب سرزنش و توهین؛ و شوهرش وظیفه دارد برود و همسر دیگری بگیرد تا از او پسر به دنیا بیاورد.:
“advanced reincarnation class 27”: shabtai teacher: yeshshem.com
پس جهان مادی در هیبت تهاموت یا آفرودیت هم نمیتواند زاینده ی مسیح باشد مگر این که روح زنی آسمانی تر موقتا آن را تحت تاثیر خود قرار داده باشد که میتواند نسخه ی اصلی تر آفرودیت باشد که اکنون از او مجزا شده و بعدا به شکل مریم مقدس شخصیت سازی شده است. قدر مسلم این که هفستوس خدای قبل از آفرودیت نیست بلکه خدای درون او و جلوه گر یهوه در جهان مادی است. این که فرم قبلی چه بوده را فرانکلین به همرده سازی معمول کینیراس با آپولو خدای خورشید نسبت میدهد و این که یونانی های ترکیه ی جنوبی، کینیراس را نوازنده ای میدانستند که با آفرودیت در ارتباط است. این به انتقال فرهنگ اوگاریت به غزو وطنا –کیلیکیه ی بعدی- در ترکیه مربوط میشود که حتی گاهی مثل قبرس، آلاشیه نام میگرفت. درآنجا "چنارو" نیز تحت عنوان "کنر" پرستش میشد. در تاماسوس، آپولو را "آلاسیوتاس" یعنی آلاشیه ای مینامیدند. در ترکیه ی جنوبی، آفرودیت برابر با "عترتو حوری" فرمی از "اشاره" نسخه ی سوری عیشتاروت بین النهرینی بود. با این حال، در کنار عترتو حوری، یک فرم قدیمی تر آموری از عیشتار موسوم به "عترتو شادی" نیز گرامی داشته میشد. آپولوی همگام با اشاره نیز همان نرگال خدای دوزخ و فرستنده ی جنگ و بلایا بود که در اوگاریت بیشتر به رشف نامبردار بود. طاعون سازی آپولو همپایه ی طاعون سازی نرگال است که به مانند آپولو معادل خورشید است. بنابراین کوثار فنیقی تقریبا معادل نرگال بین النهرینی یعنی خورشید هبوط کرده به دوزخ است و روایات درباره ی نسبت کینیراس با آهنگری و صنعت، نشانه ی هم هویتی او با کوثار است. قبل از این مرحله، یک تموز جوان در هیبت آپولوی زیبا قرار میگیرد که آدونیس جوان و زیبا، نسخه ی جدید ولی بازگردنده به اصل آن است. بدین ترتیب، کینیراس، داود و سلیمان نیز فرم های جوان، زیبا و خوش آوازی برای خود پیدا میکنند:
“kinyras, the divine lyre”: chap15
روشن است که از این نقطه نظر، یهوه ی هفستوس شده، تموز یا آپولوی قبلی است که به جرم همجنسبازی در تن یک زن که الهه ی جهان است تناسخ یافته و تولد دوباره ی او به یک معجزه شبیه است. چنین معجزه ای هم فقط وقتی ممکن است که نیروی بزرگتری اراده کرده باشد تولد دوباره ی او برای این دنیا لازم است. مشکل این است که اگر شما به نیرویی والاتر از یهوه اعتقاد نداشته باشید این معجزه را نمپذیرد و یهوه برای شما در جهان مادی مجسد میماند و مذهب شما تبدیل به مادیگرایی تا حد پولپرستی میشود...
دانلود کتاب « پیشگویی ظهور کفار»