خدای تسلیحات: جلوه ای از خطرات غربزدگی در خود اسلام انقلابی
نویسنده: پویا جفاکش
یکی از عجایب جنگ اوکراین که معرکه اش در ایران بازار گرمی داشت، این بود که بعضی روزنامه ها از قول سران مملکتی، رجز میخواندند و ادعاهای غربی ها درباره ی این که پهبادهای ایرانی را روس ها در اوکراین علیه غرب استفاده میکنند را نشانه ی قدرت ایران میشمردند و بعدا هر بار که غربی ها بر اساس همین ادعاها ایران را یک تحریم جدید میزدند، همین روزنامه ها تیترهایی میزدند به این مضمون که غربی ها به ادعای دروغ شرکت ایران در جنگ اوکراین، ما را تحریم کرده اند. این که چرا سیاستمداران و قلم خر های در استخدام آنها در این قضیه تا به این حد آشکارا دورویانه عمل میکنند را فقط خودشان میدانند و خدایشان و البته دشمنانشان. ولی ما مردم عادی اگر ذره ای عقل داشته باشیم میفهمیم که انکار این خبر بیشتر به نفعمان است تا تایید و بخصوص افتخار به آن، و روشن است که تا وقتی که رجزخوانی در سطح عمومی برای گروهی از سیاستمداران و تاجران تحریم بازار نداشته باشد، غربی ها قادر به ماهی گیری از آب گل آلود نیستند. واقعیت این است که بعضی ها فکر میکنند سلاح های پیشرفته داشتن و استفاده از آنها برای آدم کشی تقدس می آورد. چطور ممکن است در کشوری که سلاح های پیشرفته در آن، عمری صد ساله و در مقیاس امروزی حتی کمتر دارند، بتوان از سنتی بودن چنین تقدسی سخن گفت، بخصوص وقتی مردم فکر میکنند مذهب حاضر 1400 ساله است فقط به خاطر این که حکومتش ادعا میکند همه چیزش کاملا اسلامی است؟! آیا باورکردنی نیست که چنین تقدسی از ادبیات غربی هایی بیرون آمده باشد که خودشان سلاح های پیشرفته را اختراع کرده اند و هنوز هم بهترین هایشان را دارند؟! اگرچه باورکردنی نیست، ولی مدرک اصلی این احتمال، در معرکه ی ادبیات غرب یافت میشود جایی که معجزه ی جنگ 1400 ساله ی اسلام و کفار به اختراعات تسلیحاتی الهی-بشری گره میخورد.
بزرگترین پیروزی اسلام بر کفر، با قصه ی غیر عادی پیروزی لشکر کوچکی از اعراب بر امپراطوری عظیم پارس شبیه سازی میشود که به ترتیب همان شخصیت های توراتی داود یهودی و جالوت پلستینی در ابعاد لشکری خود هستند. همانطورکه پیروزی داود کوچک بر جالوت غول غیر ممکن به نظر میرسید، پیروزی اعراب بدوی بر امپراطوری پارس نیز درواقع غیرممکن بود. با این حال، تاریخ رسمی میگوید امپراطوری پارس به این خاطر در مقابل اعراب ضعیف شد که در جریان پیروزی های هراکلیوس امپراطور روم شرقی بر خسرو دوم و قتل خسرو به دست افرادش بدان سبب، مملکت پارس، درگیر هرج و مرج و بی سری شده بود. درواقع بخشی از پیروزی های رومیان به اعراب انتقال داده شده اند و این از آن رو ممکن بوده که بخشی از امپراطوری روم شرقی، عرب بوده اند. روم شرقی، یک روم یونانی بود و پیروزیش بر پارس، پیروزی یونانیان بر آسیا در کتاب اول تواریخ هرودت را به یاد می آورد. اولین این پیروزی ها، فتح تروآ توسط آخایی ها بود و بدان سبب روی داد که یک تروایی به نام پاریس که نامش قابل مقایسه با پارس است، یک شاهزاده خانم اخایی را ربود. در مورد جنگ اعراب با پارسیان نیز میخوانیم که آن از آنجا شروع شد که خسرو دوم، دختر شاه حیره را طلب کرد و چون شاه حیره جواب رد داد، خسرو به این بهانه حکومت حیره را از بین برد ولی در تلاش برای به دست آوردن گنج های حیره، با اعراب متحد آن در ذیقار درگیر و دچار شکست سختی شد و این جنگ، زمینه ی جنگ های بعدی اعراب و پارس را فراهم کرد که درنهایت به شکست قطعی پارس از اعراب مسلمان در قادسیه انجامید. پیروزی در قادسیه نتیجه ی یک معجزه ی الهی بود. خداوند، طوفانی برانگیخت که شن ها را به سمت سپاهیان پارس هدایت کرد و چشم های آنها را مختل و آنها را در مقابل دشمن، ضعیف کرد. در این هنگام، شتری که بارش اسلحه بود روی سر رستم فرمانده ی سپاه پارس خراب شد و چند عرب خود را به صحنه رساندند و سر رستم را قطع کردند. بازمانده ی سپاه پارس، وحشت کردند و به مراکز دیگر عقبنشینی کردند. مارک گراف، در ذکر این مطلب، این رستم را شکل دیگری از رستم پهلوان سگزی/سکایی شاهنامه میشمرد و صحنه را به یک پیروزی معجزه آسای دیگر در تاریخ روم ربط میدهد: شورش روم علیه شاه تارکین مغرور که آن هم به دنبال تجاوز پسر تارکین به یک زن شوهردار و خودکشی آن زن از شرم این رویداد به وقوع پیوست. تارکین، دستنشانده ی اتروسک ها بود که پیشتر صاحبان رم لاتینی بودند همانطورکه پارس ها صاحبان حیره بودند. لغت "تارکین" هم معادل "تارحون" از عناوین شاهان اتروسکی و برابر نام سکایی-ترکی «طرخان» است. شاه تارکین به کمک اتروسک ها در جنگلی به جنگ رمی های شورشی رفت. در طول روز، یک بحران آب و هوایی بین اتروسک ها و رمی ها فاصله انداخت. شب هنگام، از جنگل، فریادی بلند شد بدین مضمون که «اتروسک ها رفتنیند. درود بر رم.» اتروسک ها این فریاد را از جانب سیلوانوس خدای جنگل تشخیص دادند که پلوتارخ، او را همان "پان" خدای نیم بز-نیم انسان یونانی ها میشناسد. بدین ترتیب، اتروسک ها از ترس میدان را ترک گفتند و رمی ها جنگ را بردند و بعدها نیز کل اتروریا یا سرزمین اتروسک ها را تصرف کردند. مارک گراف در این صحنه ها هوای بد را که با فریادی در هم آمیخته است، به شبیه بودن صدا و درخشش رعد و برق آسمانی به غرش و انفجار توپ ها و تفنگ ها ربط میدهد و میگوید این سلاح های گرم، برای غربی ها و در دید دشمنان آنها تاییدیه های الهی حقانیت استعمارگران غربی بوده اند و حتی شاید این ادبیات از روی صحنه های جنگ های مدرن غربی خلق و به گذشته های دور فرافکنی شده اند. مارک گراف، ازجمله پای یکی دیگر از معجزات جنگ های روم با اتروسک را به میدان میکشد، جایی که یک سرباز غولپیکر یک چشم رومی، یک تنه روی یک پل، مدتی جنگجویان اتروسک را به نفع رومی ها معطل میکند تا این که درنهایت به مرگی شجاعانه میمیرد. مارک گراف، توجه میدهد که توپ جنگی نیز هم عظیم است و هم یکتنه میتواند مدتی جلو لشکر عظیمی را بگیرد. نکته ی مهم دیگر این که غول یک چشم، در اساطیر یونانی-رومی، توصیف سیکلوپ ها یا کارگران کارگاه اهنگری وولکان خدای صنعت است که پیشوای پیشرفت تمام صنایع ازجمله صنایع تسلیحاتی است. در نبرد لشکری ضعیف بر یک ارتش غول آسا باید ربط این صحنه به پیروزی زئوس و یاران ضعیفش از کوه المپ بر تیتان ها یا غول های باستانی در «تیتانوماخی» یا «جنگ تیتان ها» ی هزیود را نیز به خاطر داشت. همانطورکه گایا الهه ی زمین پیشبینی کرده بود، این جنگ فقط وقتی به نفع المپی ها تمام شد که سیکلوپ های صددست مسلح و برق آسا وارد صحنه شدند. تیتانوماخی 10 سال طول کشید، یعنی دقیقا به اندازه ی جنگ تروآ. در جنگ تروآ نیز صحنه ای هست که پیروزی بر تروآ را مثل پیروزی یک داود ضعیف بر یک جالوت غول آسا نشان میدهد و آن، جایی است که آژاکس به جنگ هکتور میرود و نستور به یاد می آورد که در جوانی، به معجزه ی آتنا الهه ی عقل موفق شد سردار غولپیکری را بکشد. مارک گراف دراینجا هکتور را همتای سردار غولپیکر می یابد و با یادآوری این که درنهایت، هکتور به دست آشیل کشته شد، نبرد آشیل و هکتور را روایت دیگر نبرد آژاکس و هکتور و از این سرمشق، نبرد داود و جالوت دانست. به نظر مارک گراف، عشق آشیل و پاتروکلوس نیز روایت دیگر عشق داود و جاناتان است و جاناتان و پاتروکلوس هر دو در جنگ با لشکر جالوتی کشته شدند. البته برخلاف داود تورات، آشیل هم در جنگ تروا کشته شد. ولی معروف ترین خصیصه ی او یعنی رویین تنی ثابت میکند دو روایت مختلف درباره اش وجود داشته است که در یکی او همه کاره و در دیگری او یک قهرمان نیمه راه بوده است. چون در شاهنامه ی فردوسی، آشیل، یک همتای رویین تن دیگر دارد که در داستانی نزدیک به جنگ تروآ شرکت میکند. مطابق این داستان، اسفندیار رویین تن شاهزاده ی ایران برای نجات خواهرانش که توسط شاه توران اسیر شده است، از سوی پدرش شاه وقت –که اختلافاتش با او بسیار شبیه اختلافات آشیل و اگاممنون (سرکرده ی جنگ تروا) است- با لشکری راهی توران میشود و در آن از هفت خان شامل نبرد با شیران و گرگان و اژدها و سیمرغ و زن جادوگر و سختی های جغرافیایی میگذرد تا به شهر دشمن میرسد. اسفندیار لباس تاجران میپوشد و خود را تاجری نشان میدهد که کالاهایش را به شهر آورده است درحالیکه سربازانش در لای کالاهای کاروان مخفی شده اند. ارجاسب شاه توران، اسفندیار را به قصر دعوت میکند و درآنجا اسفندیار، تورانیان را خواب میکند. سربازانش از لای محموله ها بیرون می آیند و تورانیان را میکشند و خواهران اسفندیار را آزاد میکنند. موتیف های ایلیاد و ادیسه از راه افتادن جنگ پس از دزدیدن زن و ورود سربازان دشمن به شهر در اسب چوبی دراینجا به شکل دیگری تکرار شده اند. اما اسفندیار از این جنگ زنده بیرون می آید برخلاف همتای رویین تن دیگرش آشیل. با این حال، مارک گراف، معتقد است صحنه ی قتل اسفندیار توسط رستم دستان که داستان جداگانه ای دارد میتوانسته است در ابتدا بخشی از همین جنگ باشد. چون درست مثل آشیل که تنها نقطه ضعفش پاشنه ی پایش بود، تنها نقطه ضعف اسفندیار هم چشمانش بود و هر دو از نقطه ی ضعفشان هدف تیر مسموم قرار گرفتند و جان دادند. قتل هر دو نیز انتقام در پی داشت. در مورد رستم دستان که مارک گراف او را نسخه ی دیگر رستم جنگ قادسیه میشمرد، بهمن پسر اسفندیار با از بین بردن حکومت خاندان رستم، انتقام گرفت و در مورد آشیل که به دست پاریس به قتل رسید، پاسخ، قتل پاریس به دست فیلوکتتس است. همانطورکه در تیتانوماخی پیشبینی شده بود پیروزی زئوس فقط با حضور سیکلوپ های صد دست ممکن خواهد شد، در مورد جنگ تروآ نیز پیشبینی شده بود که لشکر یونان فقط با حضور فیلوکتتس و نئوپتولموس موفق به فتح تروآ خواهد شد. اما فیلوکتتس چه داشت که او را به تسلیحات سیکلوپ های صنعتگر ربط میداد؟ اسلحه ی مخصوص او تیر و کمان جادویی هرکول بود که با آن، غول ها را میکشت: یک یادآوری دیگر از نبرد داود و جالوت. هرکول، قبل از مرگش این سلاح را به فیلوکتتس داد و فیلوکتتس از آن برای کشتن پاریس استفاده کرد. فیلوکتتس، آتشی را که هرکول در آن جان داد برای او فراهم کرد. این، او را به لحاظ محتوایی شبیه سینوهه میکند. سینوهه مردی از مصر بود که به رتینا (سوریه) گریخت و درآنجا در نبردی تن به تن با یک مرد قوی، زخمی به گردن او وارد کرد و سپس با تبر او را کشت؛ یادآور به داود که جالوت را با زدن سنگی به سرش از پا انداخت و سپس با شمشیر، سر او را قطع کرد. نام سینوهه به معنی پسر چنار یا پسر انجیر است. میتوان پسر درخت بودن را به توصیف تتیس از پسرش آشیل ربط داد که او را به «جوانه ی درخت جوان» ملقب کرد. در این توصیف، از کلمه ی «کوروس» استفاده شده است که هم به معنی پسر است و هم به معنی جوانه. این صحنه از طریق مهابهاراتا به صحنه ی خاصی از داستان آشیل معنی میبخشد. آشیل که قیافه ی زن مانندی داشت، برای این که از جنگ تروآ شانه خالی کند، لباس زنانه پوشید و به عنوان زن، مشغول زندگی در میان گروهی از زنان شد. ادیسه برای این که او را شناسایی کند، سپر و نیزه ای را در محل رها کرد. تنها مرد و تنها جنگجوی گروه یعنی آشیل برای این که زره و نیزه را امتحان کند وسوسه شد و با در دست گرفتن آنها لو رفت. در مهابهاراتا نیز آرجونا را داریم که حاضر به شرکت در جنگ عظیم مهابهاراتا نیست و برای این که از جنگ فرار کند، به ظاهر خواجه ای زن مانند در می آید که معلم رقص گروهی از زنان شده است ولی درنهایت لو میرود. نام دروغینی که ارجونا در این مرحله روی خود گذاشته است، «نی بزرگ» است. این اسم، یادآور تولد واهاگن خدای جنگ ارمنی از یک نی است و نی در هر دو مورد، جانشین درخت یهوه خدای یهودیان یا قوم داود است که نخستین بار در قالب آتشی بر درختی، بر موسی پیامبر یهود هویدا شد و این همان آتش هرکول نیز میتوانست باشد که سبب جادویی شدن فیلوکتتس با دریافت سلاح هرکول گردید. آتش، عنصر وولکان خدای صنعت است که فلزات را میسوزاند و ذوب میکند تا از آنها چیزهای جدید پدید آورد. تقدس صنعت ریشه در تقدس طبیعت دارد و نیروی انسانی که اشبا را میسوزاند، کار زئوس خدای آذرخش را تقلید میکند که اجازه ی سوزاندن درختان مقدس و تجلی در آتش آنها را دارد. جوویس که نام رومی زئوس است نیز تلفظی از یهوه است. دیگر ربط فیلوکتتس به یهوه این که فیلوکتتس یک بار توسط ماری گزیده شد ولی خود را درمان کرد. این هم اشاره به عصای برنزی موسی به شکل مار است که مارگزیدگان را درمان میکرد و هم اشاره به عصای موسی که مار شد و عصاهای مارشده ی جادوگران فرعون را بلعید. این خود یهوه بود که با تجلی در عصا مار شد همانطورکه با تجلی در درخت، آتش شد. خدای مارها اژدها است که از دهانش آتش بیرون می آید و توپ ها و تفنگهای قدیم، سلاح هایی مارمانند بودند که موقع شلیک و انفجار، هم مثل مارهای آتشین بودند و هم صدایی رعدآسا شبیه رعد و برق که سلاح زئوس است داشتند. روس ها فقط به وسیله ی سلاح های گرم توانستند بر مغول هایی که تعدادشان از آنها بیشتر بود پیروز شوند و سرزمینشان را بگیرند ولی علت پیروزی خود را حقانیت مذهب مسیح دیگر تجسد انسانی یهوه خواندند. نبرد کولیکوف که یکی از نبردهای معروف بین اسلاوهای مسیحی و مغول های کافر است و در آن، شمار کم نیروهای اسلاو در مقابل نیروی عظیم مغول، یادآور جنگ های قادسیه و انقلاب رم است، تقریبا یک معجزه نامه ی مسیحی است. نامجای کولیکوف، یادآور به خلسه منطقه ای در نزدیکی تروآ و نیز سرزمین کیلیکیه در جنوب ترکیه است، همینطور به غار کولیکوس در کوه پارناسوس. این غار، هم محل پرستش پان بود و هم محل پرستش زئوس. غار کولیکوس، محل زیست نیمف ها یا پری بانوان بود که پان با آنها معاشقه میکرد. از طرفی، تایفون تیتان، در زمان پیروزیش بر زئوس، زئوس را در همین غار زندانی کرده بود. البته زئوس آزاد شد و تایفون را شکست داد. در سرود دوم ایلیاد ادیسه، صدای رژه ی سربازان یونانی بر دشت نبرد، با صدای رعد و برق زئوس در زمانی که در منطقه ی آریسما به جنگ تایفوس (تایفون) میرفت مقایسه شده است. مارک گراف این را نمود دیگری از برابری جنگ تروآ و به قدرت رسیدن زئوس میشمارد و علاوه بر آن، نامجای آریما را با نامجای رم مقایسه میکند که یادآور به معادله ی نبرد تروآ و یونان با نبرد اتروسک ها و لاتینی ها بر سر رم است.:
“Trojan war, duel of nestor”: mark graf: chronologia: 23/4/2015
ارتباطات مشخصی بین پان خدای جنگل و زئوس خدای پر سر و صدای آسمان که درختان را به آتش میکشد وجود دارد. جنگل کنایه از اوج طبیعت است و تمام چیزهای شناخته شده بخشی از طبیعتند. لغت "پان" نیز در یونانی به معنی "همه چیز" به کار میرود. این لغت تلفظ دیگری از"بان" و آن نیز به نوبه ی خود تحریف "وان" است. این کلمه از فنیقی وارد یونانی شده است. فنیقی ها دو نوع الفبا داشتند که یکیشان از راست به چپ و دیگری از چپ به راست نوشته میشد و الفبای عبری از نوع اول و الفبای یونانی از نوع دوم هستند. این بهانه میشد تا بعضی لغات علاوه بر راست به چپ، چپ به راست هم خوانده شوند که مطابق آن، لغت "وان" van وارونه ی لغت "ناو" nav به معنی کشتی است. نام نوح پیامبر هم تلفظی از نوئه یا ناو است و کشتی نوح در سیل طوفانی، حکم نظم طبیعت در دریای بینظمی را دارد و هر دو مورد نیز از همه چیز در خود دارند. لغت "ناو" را "ناب" نیز تلفظ میکنند که به معنی تمام و کامل است و برعکس آن یعنی "بان" معنی حاکم را میدهد که او هم باید کامل ترین آدم جامعه اش باشد. لغت "ناب" در کلدانی به صورت های "نیب" و "نیم" به معنی ایزد تلفظ میشود که تلفظ عربیش "نعم" یا "نعیم" است. عبرانیان و فنیقیان، گاها خدا را "دیوان" به معنی صاحب همه چیز میخواندند که در این لغت، "وان" همان "پان" یونانی، درحالیکه "دی/دو" یا "ذی/ذو" معادل صاحب، و منشا لغات دئوس و زئوس به معنی خدا در یونانی است. لغت عبری-یونانی "بردیوس" یا "باردیوس" به معنی پسر خدا برای ایزدانی چون دیونیسوس باخوس، آپولو، هورس و ازیریس استفاده شده است که همگی پسران زئوس شمرده شده اند. اما جالب این که خود زئوس هم بردیوس خوانده شده و ظاهرا در ابتدا از ایزدان خورشیدی نامبرده قابل تشخیص نبوده است. علت این است که لغت دئوس قبل از زئوس برای خدای دیگری به کار میرفته است که زئوس شکل تغییریافته و درواقع فرزند مکتب او است. این خدا کرونوس یا ساتورن خدای زمان و معادل حئا در اساطیر بین النهرین است. حئا در اکدی لقبی دارد که هم معنی با باردئوس است و آن "آنکو" به معنی پسر آسمان است. نام آنکو با تلفظ های "هنگام" و "انجام" در بابل و یونیه برای نامیدن حئا استفاده میشد. کیمری ها حئا را با نام "پان عنوان" به معنی بالاتر از همه کس، به غرب بردند و به کلت ها دادند که او را به عقاب مجسم میکردند. عقاب پرنده ی زئوس است. همچنین لغت "آنکوس" در ایرلند برای خدایی به نام rud به کار میرفت که نامش به معنی رعد و اشاره به تملک زئوس بر آذرخش است. نام rud همچنین مرتبط با لغت مشابه در عبری به معنی رنگ سرخ است و به خون دوستی خدای یهود و علاقه اش به جنگ توجه دارد. ازآنجاکه خدای مزبور در پسرش یعنی زئوس خلاصه شده است، میتوان خدا را فقط "پسر" نامید. در عبری پسر را با لغات "بر (بار)" و "بن" مینامند که "بن" باز قابل تبدیل به "پن" و "پان" است. ایرلندی ها خودشان را "پنی" یعنی فرزندان مینامیدند که همان "بنی" در فنیقی به معنی قوم است. لغت "هاگ" یا "هاک" که تلفظ دیگر لغت "حق" به معنی خدا است، نیز گاهی به صورت "زاگ" تلفظ میشد که مرتبط با "زاک" به معنی فرزند است. حالت نسبت یافته ی آن در آشوری، "ذکر" zakar به معنی فرزند پسر و مبنای "ذکور" zokur به معنی مردانگی است که لغت "ذکر" zekr برای پرستش خدا از آن می آید. در بریتانیا اما این لغت "بار" به معنی پسر است که در برابری با خدا تبدیل به "سنت بار" از پدران کلیسا و ملقب به "بری" barry شده است. او را برابر با قهرمان ایزدی به نام "بار ایندئوس" میشناسند. در این لغت، "این" تلفظ دیگر "آن" آشوری به معنی خدا و آسمان است که با دئوس تطبیق شده است و بنابراین «بار ایندئوس» همان «باردیوس» است. اما از سوی دیگر، «ایندئوس» لغتی دو پهلو است چون به "ایندی" یا "هندی" هم ربط پیدا میکند که لغتی است در وصف سیاهان و مترادف اولاد کوش ابن حام. لغت "کوشی" تقریبا معادل "کوثی" یا "کوثایی" است: قوم سیاهپوستی در بین النهرین که از طریق اسکیت های ترک تبار منشا اشرافیت های اروپایی بوده اند و نامشان به صورت kus در اروپای غربی برای نامیدن اشراف و افراد پروپاگاندایی (تبلیغاتی) اعم از این که انسان، سگ و گربه باشند، استفاده میشده است. اولین معبد بارایندئوس در نزدیکی مکروم در ایرلند برپا شد، جایی که وی در آن اژدهایی را کشته بود. به مانند حئا، بارایندئوس نیز موکل آب ها بود. وی عصایی داشت که آب ها را جابجا میکرد و این یادآور به عصاهای موسی و باخوس است که وقتی عصایشان را به پهنه ی آب میزدند در وسط آب، یک گذرگاه خشک پدید می آمد. بارایندئوس را در معبدش در لباسی از پوست ماهی و با عصایی در یک دست و سبدی در یک دست دیگر نشان داده بودند و این تصویر، یکی از تصاویر معمول در خاورمیانه برای ابگال ها یا غول های آبی است. این موجودات را با ترکیبی از شمایل انسان با شمایل گونه هایی از حیوانات نشان میدادند شامل شیر، ببر، گاو، ماهی و پرنده که همگی همان جانورانی هستند که یهودیان، خدایشان یهوه را به آنها تشبیه کرده اند. ابگال در فرم پرنده مانندش معمولا به شکل مردی با سر عقاب نشان داده میشود که یادآور زئوس است که بیشتر به شکل های عقاب و انسان تصویر میشود. نیمه عقاب-نیمه انسان، همچنین تصویر متعارف گارودا است؛ پرنده ای که ویشنو –همتای هندوی زئوس- سوار بر آن در آسمان جابجا میشود.:
“rivers of life”: j.g.r forlong: v2: celphais press: 2005: P34-36
عقاب زئوس، شیر یهوه و بز پان، همه در سندس خدای ختی منطقه ی "غزو وطنا" در ترکیه ی جنوبی که بعدا بیشتر کیلیکیه نامیده شد با هم جمع می آیند. در غزووطنا سندس را به شکل مردی گاهی با سر شیر می یابیم که مرکبش شیری با شاخ ها و دم بز است و عقابی بالای سر او پرواز میکند. سندس یک خدای جهان زیرین مسئول مرگ و بیماری، و قابل تطبیق با نرگال و ایرا فرمانروایان اجنه ی جهان زیرین در اساطیر بین النهرین از یک سو، و سخمت الهه ی شیر آسای نابودگر اساطیر مصری از سوی دیگر است. تجسم شیر و تصویر عقاب بالای سر، او را با نرگال خدای کوثا در عراق برابر میکند. نرگال، خدای مرض، و یک ایزد خورشیدی بود و در هر دو موقعیت، در منطقه ی جنوب ترکیه با آپولو برابر بود. سخمت، مظهر مونث نرگال نیز با ارشکیگال همسر نرگال قابل تطبیق بود و این زوج معادل برادر و خواهر دو قلوی آسمانی-آپولو و آرتمیس خدای خورشید و الهه ی ماه- از یک سو، و هادس و پرسفونه، شاه و ملکه ی دوزخ از سوی دیگر در اساطیر یونانی بودند. ساندس در نیم شیر-نیم انسان بودن، یادآور هرکول قهرمان ملبس به پوست شیر و قابل تطبیق با او است. اوزیبیوس و سینکلوس، سانداس را نام کاپادوکیایی و فنیقی هراکلس یا هرکول میدانستند. سانداس و پرسئوس هر دو سازندگان طرسوس و از این جهت قابل تطبیق با هم بودند. اهالی پانوپولیس معتقد بودند سانداس نه یک بومی کیلیکیه بلکه یک هندی (سیاهپوست) از اتیوپیا بود و هندیان، او را "موریوس" مینامند. هرکول تحت عناوینی چون الکسی کاکوس، و کالینیکوس، محافظ مردمان از طاعون و از این جهت باز قابل مقایسه با نرگال و ایرا و آپولو بود که هم میتوانستند مرض را بفرستند و هم مردم را از آن در امان نگه دارند. نکته ی جالب این که سانداس، قربانی گوسفند دریافت میکرد و این، او را با قربانی گوسفند یهودی مرتبط میکند. از طرفی سانتا نسخه ی ترکیه ای مردوخ که نام او هم قابل تطبیق با سانداس است قربانی بز دریافت میکرد که این هم قابل تطبیق با قربانی بز یهودی در یوم کیپور است. تصویر میشد سانداس خود چون به لحاظ شخصیتی با بز بربر است قربانی بزمانند دوست دارد. او از این جهت با پان یونانی و فاونوس رومی برابر است که مردانی به شکل بز بودند. پان و فاونوس، هر دو هم با بزها رابطه داشتند و هم با گرگ ها که بزها را میخورند. در سوراکتوس در فالیسکنلند، "سورانوس آپولو" خدای جهان زیرین، با دیس پاتر (هادس) و فاونوس تطبیق میشد و گرگ ها از او اطاعت میکردند. در رم، جشن لوپرکالیا به فاونس بزمانند تطبیق میشد ولی آغاز فستیوالش از محلی به نام لوپرکال یا غار گرگ بود: جایی که جوانان تقریبا برهنه درحالیکه مقدار کمی پوست بز پوشیده بودند و تسمه هایی از پوست بز به همراه داشتند به سمت شهر میدویدند و زن ها را سر راه با ترکه ها میزدند تا فاونوس بزمانند با حلول در زنان، آنها را به بچه ها حامله کند. نام لوپرکال شبیه به یکی از نام های رمی هرکول، لوپرکوس (به معنی فرزند گرگ) است چرا که وی به عنوان یک مرد وحشی که پوست شیر میپوشد و مدام در سفر است، هیولایی به نظر میرسد که مثل گرگ های قاتل گاهی در سکونتگاه های انسان ها میچرخد و گاهی در حیات وحش به سر میبرد. اگر سانداس هم نمادش یک نیم شیر-نیم بز است، به خاطر آن است که خدای شیرمانند جهنم کوثا است که به لحاظ ماهیتی به قربانیش بز نزدیک است. این نماد همراه سانداس است همانطورکه نسخه ی گرگ مانندش یعنی "سربروس" سگ سه سر جهنم با دمیب به شکل مار، معمولا در کنار هادس نسخه ی یونانی سانداس است. در هاترا (الحضر) در عراق، نرگال را با شاخ های بز در کنار سربروس تصویر کرده اند. از طرفی باستانشناسان، تصویر یک شیر با شاخ های بز را بر دیواری در شوش قدیم در ایران یافته اند. ممکن است شیر بزمانند سانداس، یکی از ریشه های کیمرا هیولای نیم شیر-نیم بز با دم مار در اساطیر یونانی باشد.:
“the cilician god sandas and the greek chimaera”: attilio mastrocinque: royalbrill nv, to lead 2008: janer7,2: p197-214
پان، فاونوس، و زئوس، در کنار سیلوانوس، نسخه های یونانی-رومی کارت تاروت fool یا احمق هستند که معادل اکدی آن، انلیل یا اللیل خدای هوا است. فرشته ی این کارت، رافائل است که یک فرشته ی سلامتی بخش است و کادوسئوس یا عصای مخصوص با دو مار پیچیده به آن را حمل میکند که وی را با هرمس یا مرکوریوس خدای دانش برابر میکند. نام عبری-شرعی خدای یهود برای این کارت، "یهوه" است. با این حال، پان، همزمان خدای معادل کارت تاروت devil یا شیطان نیز هست که فرشته ی مقوم آن، سمائیل است و نام عبری-شرعی خدای یهود برای آن، «آدونای» یعنی همان نامی است که به صورت آدونیس بیشتر برای تموز دشمن یهوه ی فعلی و درواقع فرم قبلی آن برجسته بوده است. سمائیل با نام زامائیل، به صورت فرشته ی اصلی کارت تاروت tower یا برج تکرار میشود که خدای یونانی-رومی آن، آرس یا مارس خدای جنگ، و معادل های آکدی آن، ایرا و نرگال هستند. معادل های مصری خداوند برای این برج، منتو (فرم جنگجوی آمون) و هورس هستند. عناوین اکدی کلی خدا چون ایلو و دینگیر، برای کارت تاروت judgement یا قضاوت قرار گرفته اند که خدای یونانی-رومی معادل آن، وولکان است. کارت تاروت قضاوت، متعلق به عنصر "آتش" است، فرشته ی موکل آن میکائیل و فرشته ی مقوم آن آریل هستند. آریل به معنی شیر خدا، نام شاعرانه ی اورشلیم و فرشته ی فرو فرستنده ی بلایا و بیماری ها است. نام عبری-شرعی خدا برای کارت تاروت قضاوت، الوهیم و معادل دقیق ایلوی اکدی است.:
“tarot talismans”: chic cicero , Sandra tabatha cicero: liewellyn press: 2006: P115-132
به نظر میرسد آنچه با نام های خدا و شیطان میشناسیم، دو نام مختلف برای پان هستند و پان به نوبه ی خود فقط یک تعریف ممکن از الوهیم یا خدا است. درحالیکه نسخه ی شیطانی پان با سمائیل برابر شده است، حامی برج هم هست که نماد حکومت است و در این مقام، مترادف با نرگال فرمانروای دوزخ است و به عنوان devil یا شیطان، مقابل خدای شرعی قرار گرفته که مترادف تاروتیش fool یعنی احمق است. با این حال، تاروت برج چنین نشان میدهد که برج با رعد و برق زئوس –یکی از مابه ازاهای "احمق"- در حال تخریب است یا حداقل اینطور به نظر میرسد. نکته ی جالب این است که برج دراینجا شبیه یک ستون است و ستون، خودش نماد خدا است.
سرهنگ فورلانگ انگلیسی مینویسد قبل از این که اورشلیم تبدیل به شهر شود، خدا در آن به شکل یک ستون موسوم به "ایر" پرستیده میشود و البته لغت مزبور، تلفظ دیگر "اور" به معنی شهر نیز هست که در نام خود اورشلیم دیده میشود. نام "ایر" باید مرتبط با محله ای در اورشلیم به نام "ایرپولیس" باشد که قبلا اتیوپیایی ها در آن، سنگی از کوه موریاه را میپرستیدند و اخیرا یهودیان فریسی ها در آن به پرستش خدا در قالب آتش پرداخته بودند که اتفاقا در عبری "اور" نیز یکی از نام های آتش است. فورلانگ معتقد است فریسیان آتش پرست در نام و منش، همان پارسیان/فارسیان اولاد پرسئوس هستند و "ایر" نیز توسط آنان و در قالب نام شاهنامه ای "ایران" به فارسیان یا همان فریسیان مرتبط شده است. ستون "ایر" باید از طریق سنگ کوه، شبیه سازی خود کوه در دشت باشد. چنین شهری مانند یک کوه تسخیرناپذیر است، چیزی شبیه وضعیت اریحا در مقابل ارتش یوشع. فورلانگ دراینجا اشاره میکند که نام اریحا را در عربی، اریحو نیز میخوانند که میتواند به راحتی به معنی "شهر یاهو" باشد و یاهو نام اولیه ی یهوه است. درواقع فتح اریحا توسط یوشع و یهودیان، نسخه ی دیگر فتح اورشلیم توسط داود است و شهر در این قصه، جانشین کوه خدا شده است. در بین النهرین، کوه های اطراف محل آشکار شدن تورانی های کلدانی مآبی بودند که بر اعراب و سیاهان بومی غلبه یافتند. فورلانگ، آنها را با پارتیان مقایسه میکند که نویسندگان یونانی-رومی معمولا آنها را اسکیت خوانده اند و نام پارت را نیز تلفظ دیگر پارس میشناسد. ازجمله نام های به کاررفته برای پارت ها "پهاراسی" و "پهاراتیس" است که هر دو از "آر/هار" هم به معنی کوه و هم به معنی خدا می آیند و میتوان آنها را همزمان به فرزندان کوه و فرزندان خدا معنی کرد. پارت ها پرستندگان ارواح و نیروهای طبیعت خوانده شده اند. زمانی که سرباز پارتی در جنگ کشته میشد، او را "برادر خورشید" یا "برادر خورشید و ماه" میخواندند. به نوشته ی جوزفوس، پارت ها معمولا به خدایان کوچک موسوم به لارها و پنات ها اقبال نشان میدادند. هر رئیس خاندان یک "جن" حامی خود داشت که این جن حامی، مشخصا همان "بگ داویتید" پدرسالاران پارسی است. پارت ها آتش را مقدس میشمردند و برخلاف یونانیان، اجساد مردگان را در آتش نمیسوزاندند، بلکه آنها را در طبیعت رها میکردند تا توسط حیوانات وحشی و پرندگان خورده شوند. زرتشتیان که پارسی خوانده میشوند، در زمان فورلانگ، رسم مشابهی داشتند و اجساد مردگانشان را در برج های خاموشی برای کرکس ها رها میکردند و استخوان های باقی مانده را در استودان میگذاشتند. با وجود این طبیعت پرستی بسیار خام، پارت ها قوانین اجتماعی سختگیرانه ای داشتند و بخصوص بر محدود کردن آزادی زنان مصر بودند و زن ها را مکلف به رعایت حجاب veil مینمودند. از آن جالب تر این که به نوشته ی اوزیبیوس، پارت ها یک سنت ستبر مسیحی داشتند که کلیسای ادسا از آن در تدوین مسیحیت استفاده کرد.:
“rivers of life”: ibid: v2: p131-6
از عجایب این که استفانوس بیزانسی، نوشته است که شهر طرسوس در کیلیکیه، در ابتدا پارتنیا نامیده میشد و نام از پارتنوس پسر سیندوس داشت که این سیندوس، نام دیگری برای ساندس یا سانداس یا سندون خدای آناطولیایی است و در کاریا «ساندیس» نامیده میشد. آمیانوس مارسلینوس نوشته است که طرسوس توسط پرسئوس یا "سندان" ساخته شده و این سندان یک مرد ثروتمند اتیوپیایی بوده است. نونوس پانوپولیسی در دیونیسیکا، سانداس را یک سیاهپوست هندی به نام موریوس یا مورهنوس دانسته است. آگاتیاس منسوب به قرن ششم میلادی نوشته است که پارسیان در قدیم، همان خدایان یونانی را میپرستیدند و معادل زئوس برای آنها بلوس (بعل)، معادل هرکول برای آنها سانداس، و معادل آفرودیت برای آنها آنائیتیس (عنات یا آناهیتا) است. هرکول به سبب سفر به جهان زیرین و پیروزمندانه بازگشتن ازآنجا به مانند نرگال یک خدای جهان زیرین شمرده میشد و آرامیان نیز از سانداس تحت عنوان "نرگال طرز" یا نرگال طرسوسی یاد میکردند. اراتوستنس از خدای طرسوس به نام "زئوس تارسیوس" نام برده است که میتواند معادل "بعل تارس" یا بعل طرسوس برای تارحونت از خدایان لوویایی باشد. بنابراین تارحونت را میتوان نامی لوویایی برای سانداس دانست. چون سانتا نسخه ی دیگر سانداس، با مردوخ پسر حئا و رئیس خدایان بابل برابر بود و در کیلیکیه از سانتا با نام "امر اوتو" یاد میشد، نامی که در بین النهرین برای مردوخ به کار میرفت. احتمال دارد این لغت، در ابتدا برای حئا به کار میرفته است چون ساروس –نام دیگر سانتا- در دو منطقه ی ساحلی آناطولی برای یک خدای دریایی استفاده میشد و البته هنوز مثل سانداس دارای نیروهای جادویی دورکننده ی بیماری ها بود. در بعضی جاها سانداس با خدای دیگری موسوم به "یایا" (یحیی) در همکاری بود که میتواند همان «"آیا" خدمتکار سانتا» در یک متن آناطولیایی باشد. "آیا" قطعا همان "حیا" یا "حئا" است که ظاهرا به دلیل کارکرد مشترکش با سانتا و اشتباها مفترق فرض کردن دو اسم مختلف یک خدای همسان، خدمتکار او شده است. جالب اینجاست که حئا معادل کرونوس است و ما سه هرکول داریم : هرکول طرسوسی، هرکول فنیقی و هرکول آسمانی که هرکول آسمانی را خود کرونوس دانسته اند. ممکن است دو هرکول دیگر هم همین هرکول باشند. هرکول فنیقی در صور، مثل حئا یک خدای دریایی است و هرکول طرسوس را هم میدانیم در قره داغ کیلیکیه –مرکز تطبیق خدایان فنیقی و آناطولیایی- با برابر کردن ملقارت یا هرکول صور با سانداس به دست آمده است. "دیو کریزوستوموس" اهل پروسا مدعی است که هرکول، در ابتدا خدایی بوده است بین پرسئوس و یک فرم محلی آپولو در طرسوس به نام "آپولو طارسیوس" یا آپولو طرسوسی. در صورت درستی این ادعا، هرکول و پرسئوس و کرونوس و زیربنای همه شان سانداس، از تعریفی از آپولو خدای خورشید پدید آمده اند که مرکز پرستشش طرسوس بوده و مانند خدایان خورشیدی بین النهرین، ارتباطاتی با مذهب حئا داشته است. به دلیل ارتباط با حئا، منطقه ای که طرسوس در آن قرار داشت، حیاوا نامیده میشد و این لغت، آحیاوا یا آخیاوا نیز نامیده میشد که یادآور به آخایی ها یا همان یونانیانی است که تروآ را تسخیر کردند. عقیده بر این است که در زمان اسکندر مقدونی، افسانه ی ریشه گیری یونانی ها از هرکول پدید آمد و با این کار، محل تخیل قلمرو آخایا تغییر کرد. اوزیبیوس نوشته است که سارگون شاه آشوری ها کیلیکیه را از دست یونانی ها درآورد و درآنجا طرسوس را از روی شهر بابل و به عنوان جانشین کیلیکیایی بابل در آناطولی بنا کرد. بابل، شهر مقدس و محل سکونت مردوخ است و شهر مقدس کیلیکیه از آن رو طرسوس شد که سانتا یا سانداس خدای محل طرسوس، با مردوخ تطبیق میشد.:
“sandas in translation”:ian Rutherford: in “hittitology today”: editation by alice mouton: open edition books: 2017
خیلی عجیب است که تارحونت نام دیگر سانداس، دقیقا معادل تارکین رومی است درحالیکه تارکین در جایگاه بازنده ها است. علت این است که قوم سانداس یعنی ختی ها از مذهبی که محصول مذهب خودشان است شکست خورده اند.
مارک گراف به پیروی از نوسفسکی، لغت "ختی/حتی" را تلفظ دیگری از "ختایی" و معادل دقیق اسکیت میشمرد اما این که چرا با وجود حضور گسترده ی اسکیت ها در جهان، ختی ها بیشتر به منطقه ی آناطولی یا ترکیه ی جنوبی محدود شده اند را به اعتقاد به ظهور آهنگری و کیش وابسته به آن در این منطقه منوط میداند. در این مورد، ادعای مصری ها جالب است که مدعیند پس از شکست حتی ها از رامسس فرعون مصر در نبرد قادش، بسیاری از آنها به کیش مصریان درآمده اند. نبرد رامسس با ختی ها باز شبیه نبرد یک ارتش کوچک با سلاح های ضعیف در مقابل ارتشی عظیم با سلاح های پیشرفته ی آهنی است. حتی جایی از قصه هست که رامسس جوان با جنگ یک تنه در مقابل یک ارتش عظیم ختی، تقریبا داستان نبرد داود و جالوت را بازآفرینی میکند. داستان از این قرار است که رامسس برای یافتن محل ختی ها از بومیان شاسو راهنمایی میخواهد بی این که بداند شاسوها مخفیانه در خدمت ختی ها هستند و دارند او را به تله میفرستند. درنتیجه رامسس با اردو زدن در جایی اشتباه از همه طرف توسط سربازان ختی محاصره شد. اما خود را نباخت و درحالیکه آمون را با یاری میخواست کلاه جنگی خود را که سر ماری بر پیشانیش بود بر سر گذاشت و به میدان جنگ رفت. به نیروی جادویی مار آمون، از بدن رامسس، آتش به سوی دشمنان بارید و بسیاری از آنها را سوزاند و ختی ها مقهور وحشت حاصل از یاری منتو به رامسس شدند و گریختند. مارک گراف، این داستان را شکل دیگری از پیروزی یک ارتش کوچک با سلاح گرم میشناسد و مار رامسس را نیز تفنگ میشمرد. به نظر او این مار، نسخه ی دیگری از عصای مار شونده ی موسی است که آن هم معادل تفنگ است و قوم موسی یعنی یهودیان را یک قدرت نظامی پیشرونده با سلاح گرم نشان میدهد. موسی هم شاهزاده ی مصر خوانده شده است ولی به نظر مارک گراف، قبطیان یا مصریان، صحنه ی جنگ را از جای دیگری به کشور خود آورده اند. در مورد این ادعا مارک گراف، به صحنه ای از جنگ قادش اشاره میکند که در آن، ختیان برای شکست دادن رامسس، مسیر رودخانه ای را علیه او میگردانند ولی پس از شکست، موقع فرار، بسیاری از خود ختی ها در رودخانه غرق میشوند. به نظر مارک گراف، این، روایت دیگری از داستان نبرد پل ها در رم است که طی آن، امپراطور ماکسنتیوس که میخواست با نقشه ای حساب شده کنستانتین کبیر را در رود تیبر غرق کند، خودش در همان رودخانه غرق شد. این اتفاق، باعث مسیحی شدن کنستانتین و به دنبالش امپراطوری روم شد. همچنین غرق شدن دشمن در رودخانه، صحنه ای از زندگی موسی نیز هست که با کنستانتین کبیر قابل تطبیق است. رم و همچنین نسخه ی شرقی ترش قستنطنیه (پایتخت بعدی کنستانتین) حکم اورشلیم را دارند که اعراب، القدس مینامند و قادش سوریه هم یک نسخه ی بومی شده ی القدس است کمااینکه آناطولی ختی ها هم میتواند نسخه های خودش از آن را داشته باشد [که همان طرسوس است]. نبرد رامسس با ختی ها در قادش، نسخه ی کامل تر نبرد کنستانتین و ماکسنتیوس بر سر رم است و آنچه آن را کامل میکند آتش افکنی شاه به عنوان جادوی او همچون رعد و برق و طوفان آسمانی است. دو صحنه ی غرق کردن دشمن و بلای آسمانی اندختن بر آن، با هم در صحنه ی نبرد کولیکوف هم جمع می آیند. طی نبرد کولیکوف، بسیاری از تاتارها در صحنه ی جنگ با اسلاوها، در رودخانه ای غرق شدند. علت این اتفاق، نزول یک طوفان بر آنها بود. هرج و مرج آب و هوایی شامل گرد و غبار ناشی از باد و صدا و درخشش رعد و برق در میان آن، با مشخصات میدان جنگ با سلاح های گرم یکسان است. توپ های جنگی، انفجارهایی رعد و برق مانند تولید میکنند و برخورد گلوله هایشان با زمین، همه جا را از دود و غبار سیاه میکند و البته موجی بادمانند تولید میکند که مردمان را از جای خود پرتاب میکند. بنابراین یک خدای آسمانی مثل آمون، قابل جایگزینی با سلاح های گرم است.:
“kadesh , kolikovskaya”: mark graf: chronologia: 21/4/2015
خیلی عجیب است. این گفتمان، علیرغم بنیاد الهیاتیش فقط به نفع یک گروه از مردمان است: آنهایی که پیشرفته ترین سلاح های جنگی را دارند. چون با این تعریف، کشورهای قدرتمند، الهی ترین کشورها و ارتش هایشان الهی ترین ارتش ها هستند بدون این که هیچ گونه موازین اخلاقی را در صحنه ی سیاست رعایت کنند و هر کسی که بر اساس این گفتمان به جنگ اینها برود خودبخود در جایگاه شیاطین و کفاری است که به جنگ خدا میروند، حال هرچقدر که بخواهند درباره ی قدرت نظامیشان بلف بزنند چون حقیقت روشن است. متاسفانه ادبیات مذهبی جریانی که خود را در ایران سنتگرا معرفی میکنند به شدت غربزده و غربگرا آن هم از نوع مذهب غربی است و از درون بازی های کابالایی کارت های تاروتی درآمده که هیچ بنیاد بومی ای در ایران و کشورهای همسایه اش ندارند. اخیرا دکتر بیژن عبدالکریمی در فاز آخر گفتگویش با دکتر حاتم قادری در سایت دیدار گفت که سیاستمداران «غربزده و غربسالار» هیچ نقشی در نجات ایران از بحران هایش ایفا نخواهند کرد چون فرزندانشان همه در غرب تحصیل و زندگی کرده اند و تربیت غربی دارند و خود را ایرانی حس نمیکنند و فقط «محسن حججی ها» یعنی کسانی که هنوز به گفتمان ورشکسته ی انقلاب وفادارند هستند که اگر روزی ایران هدف حمله ی دشمن قرار بگیرد حاضرند در دفاع از آن بجنگند. عبدالکریمی دراینجا حرف عمیقی زد: جامعه ی ایران گیج و گنگ است چون سیاست در ایران گیج و گنگ است و سیاست گیج و گنگ است چون روشنفکران غربگرای ایرانی، گیج و گنگند. از روی این صحبت میتوان نتیجه گرفت در این وانفسای جنگ فرهنگی و اقتصادی غرب علیه ایران، دفاع از انقلاب، دفاع از ایران است و در شرایطی که گفتمان ظاهرا اسلامی انقلاب، کاملا محتوای غربی دارد، امکان دفاع از ایران وجود نخواهد داشت چون هیچ کس نیست که بدل را با اصل عوض کند، بخصوص وقتی جمهوری اسلامی، بدلی باشد که اصلش زرسالاری غربی است.