نویسنده: پویا جفاکش

یکی از عجیب ترین و باورنکردنی ترین فرازهای تاریخ رم که حتی مورخان رسمی هم جرئت نکرده اند آن را باور کنند این گفتار از لوسیان است که امپراطور جوانمرگ روم موسوم به هلیوگابالوس، پسرهای جوان را در معبدی برای مادر و مادربزرگش قربانی میکرد و یک شیر و یک میمون و یک مار وقف این معبد بودند و آلات جنسی قربانیان در معبد آویزان بودند. مستروکینک معتقد است که این گفتار، حد و مرز روانشناسی با اسطوره شناسی را تعیین میکند. هلیوگابالوس که ادعا میکرد تجسد خدای خورشید سوریه به همین نام (الگبل) است، پسری نوجوان بود که دوست داشت لباس زنانه بپوشد، علیرغم امپراطور بودن از مفعول جنسی واقع شدن لذت میبرد و همه ی اینها باعث شده بود شایع شود که او اخته است و مردانگی ندارد. به همین دلیل، او عمدا دست به انجام اعمال سبوعانه و خشن میزد تا مرد بودن خود را اثبات کند. سه جانور معبد، در ارتباط با موقعیت نجومی خود هلیوگابالوس قرار دارند. درحالیکه شیر نماد خورشید است، میمون، انسان های اولیه در عصر کرونوس یا ساتورن را نمایندگی میکند که پیش از سقوط کرونوس توسط پسرش زئوس میزیستند. مار نیز نماد کرونوس است. گفته شده سر کرونوس بسته به فصل سال، به شکل شیر، گراز یا مار بود ولی سنگ اصلی او سنگ مار نامیده میشد و کالبدش به عنوان چیزی بین یک چهارپا و یک مار، گاها به تمساح تشبیه میشد. اهمیت کرونوس در این تمثیل در این بود که نه تنها او خود یک موکل خورشید بود بلکه کسی بود که با قطع کردن آلات جنسی پدرش اورانوس، او را از مردانگی خالی کرده بود. از کف کردن خون آلات جنسی اورانوس در دریا آفرودیت الهه ی شهوترانی متولد شده بود که پیوند او با دریا او را برابر با اتارگاتیس الهه ی سوریه یعنی همان الوهیتی میکرد که مادر و مادربزرگ هلیوگابالوس تجسد او بودند. بنابراین خدائیت هلیوگابالوس وامدار خدائیت اخته ی اورانوس بود و او در مقام خدای خورشید میخواست به هرکول نماد جنگاوری و مردانگی نزدیک شود که پوست شیر میپوشید و به جای شیر، خدای خورشید زمان خود بود. حتی هرکول هم در موقعیتی شبیه به هلیوگابالوس گیر کرده بود. هرکول به سبب گناهانش به بردگی فروخته و مجبور به کار سخت شده بود و ازجمله مدتی به بردگی زنی به نام اومفال درآمده بود که به هرکول لباس زنان خدمتکار را پوشانده و مجبور به کنیزی خود کرده بود و خود با پوست شیر و چماق هرکول پیش زنان دیگر معرکه میگرفت. پس هرکول هم درست مثل هلیوگابالوس به اصطلاح cross dresser شده بود و هلیوگابالوس فقط با خشونت ورزی شدید در ابعاد هرکول و شیر، و با امید به این که تقدیم قربانی به او کمک حالی برایش باشد میتوانست به مردانگی بازگردد و به اصطلاح بالغ شود. اما قبل از این که چنین چیزی محقق شود او در حمام خونی که خود به پا کرده بود غرق شد:

“Heliogabalus, saturnus, and Hercules”: attilio mastrocinque: in “divinizzazione, culto del sovrano e apoteosi”:bononia university press

هلیوگابالوس تجسد الگبل است: خدای خورشید حمص که درست مثل عیسی مسیح در انقلاب زمستانی متولد میشود. طبیعتا هلیوگابالوس به عنوان تجسد خدا نیز درست مثل عیسی مسیح، شاهی است در قامت مردم عادی. موقعیت شماتت بار او در میان مردم، هرکول را به یاد می آورد که علیرغم شاهزاده بودن به بیگاری درآمده بود و در عین کارگری لباس زنانه پوشیده بود. مرد فقط وقتی که خشن باشد و مردانگی خود را با سیطره بر زنان نشان دهد میتواند اشرافی و خدایی معرفی شود. ولی شاید مسئله چیز دیگری باشد: هلیوگابالوس واقعا اشرافی بود ولی در فرهنگی گیر افتاده بود که اشرافزادگی را در مسائل متضادی نسبت به فرهنگ زن ستای خودش منعکس میدید و همین او را دیوانه کرده بود. او واکنش تمدن به بدویت بود؛ بدویتی که در آن پهلوان جنگجویی که مثل هرکول دشمنان انسانی و حیوانی را میکشت حالت اشرافی و خدایی پیدا میکرد و محبوب زن ها میشد چون بهتر از هر مردی میتوانست از زنان و خانواده اش در یک محیط وحشی ابتدایی و پرخطر محافظت کند. در یک محیط متمدن و به دور از خطر درندگان سابق، جایی برای چنین شخصیتی نیست مگر این که اشرافی که سنگ او را به سینه میزنند متداوما او را روی سر مردم آوار کنند. در این شرایط، هلیوگابالوس انعکاسی از فرهنگ انسان های معمولی است که سرشان در کار خودشان است ولی از شدت فشار پروپاگاندای رسانه های اشرافی درباره ی برتری آنها بر عوام به سبب ریخت و پاش های جانی و جنسیشان دیوانه شده اند. فرهنگ بیگانه، یعنی فرهنگ این اشرافیت که خدای خود عیسی مسیح را با نقابی مردمپسند ولی هنوز شاهزاده و ناعامی به میان مردم فقیر فرستاده است، فرهنگ یهودی-مسیحی رم بوده که داستان الاگابالوس را اختراع کرده بوده تا الگویی از کارکرد خودش را نشان دهد. این فرهنگ از مرکز پرستش هرکول هم در مقام خدای جنگ و هم در مقام خدای خورشید و هم در مقام خداوند جهان پس ازمرگ، یعنی از کوماگنه در ترکیه بیرون دویده بود که کومننوس های بیزانسی به عنوان بنیاد اشرافیت رومی را تقدیم دنیا نموده بود.

خاستگاه کوماگن ها شهر کومانی در ترکیه بوده که در قدیم بخشی از کاپادوکیه محسوب میشده است. این شهر آسوری نشین، محل معبد "ما انیو" بوده که با کوبله تطبیق میشده است: خدایی دوجنسه که اخته و تبدیل به یک الهه شد. وی همان آنو خدای آسمان است که توسط کوماربی اخته و از سلطنت برکنار شد و این مبنای سقوط و اخته شدن اورانوس به دست پسرش کرونوس در تئوگونی هزیود است. آنو و اورانوس هر دو خدای آسمان و انعکاسی از خدایی واحدند: "ال" یا "ایلو" خداوند سامی و پدر بعل ها یا فرشتگان. در اساطیر یونانی، از کف کردن خون جهاز تناسلی اورانوس در دریا آفرودیت الهه ی دلدادگی پدید آمد که میتواند همان "ما" یا کوبله باشد. "ما" با ارشکیگال ملکه ی دوزخ تطبیق و نیز مسمی به الهه ی شرق بود. چون ارتباطش با کوهستان از ابتدا بر اساس نسبت جهان مردگان با قلمرو کاسی های کوه نشین در کوه های زاگرس تعیین شده بود که بعدا به آناطولی در شمال فرافکنی شد. قلمرو ارشکیگال نیز مانند کوهستان در آکدی "کور" نامیده میشد. این قلمرو به تسخیر نرگال خدای جنگ درآمد که با ارشکیگال ازدواج کرد و فرمانروای مردگان شد. بدین ترتیب او همزمان هم هادس یا پلوتو فرمانروای دوزخ است و هم آرس یا مارس خدای جنگ. جالب این که روز سه شنبه در اساطیر رومی هم متعلق مارس (مریخ) است و هم پلوتو. سیسرو صفت "دیس پاتر" برای پلوتو را به "پدر ثروتمندان" معنی کرده است چون پلوتو خدای پول و گنج ها نیز هست. معبد مرکزی نرگال، "مسلم" در کوثا بود و وی به نامش "مسلمتائه آ" نیز نامیده میشد. وی همچنین موصوف به "لوگالینا" یعنی «پادشاه ما» یا سلطاننا بود. در روایتی دیگر، لوگالینا و مسلمتائه آ دو فرمانروای جهان زیرین و معادل دیوسکوری یا کاستور و پولوکس در اساطیر یونانند. این دوگانگی که ناشی از دوگانگی نرگال است در دوقلویی کوهستان ماشو در مرز جهان مردگان نیز منعکس شده است. در آن سوی این کوهستان، دریایی واقع است که در ساحلش یک زن جن به نام سیدوری زندگی میکند. به نظر میرسد راز این دوگانگی را باید در نامیده شدن نرگال در آناطولی به "آپلو انلیل" و "آپولیاس" جست که او را با آپولو خدای خورشید مرتبط میکند و البته ماشو نیز به معنی ارباب بوده که بیشتر درباره ی خورشید به کار میرفته است. در اساطیر یونانی، گفته میشد آپولو با تیراندازی به افراد آنها را بیمار میکند. از طرف دیگر اسکله پیوس فرم درمانگر آپولو بود که بعدا به صورت پسر آپولو از او جدا شد. بنابراین دوگانگی آپولو در بیمار کردن و کشتن از یک سو،و شفا دادن از سوی دیگر، باید همان دوگانگی نرگال باشد. این دوگانگی، در دو مار پیچیده به دور عصای گیزیدا خدای درخت زندگی نیز انعکاس یافته که بعدا تبدیل به کادوسئوس عصای هرمس یا مرکوری خدای خرد شده و به نماد کیمیاگری تبدیل شده است.:

“on the origin of adam, eva, the snake, the tree og knowledge and the garden of eden”: aratta.wordpress.com

این آپولو همان هلیوس و برابر با الاگابالوس یا هلیوگابالوس است که پیشتر صحبتش را کردیم. دوگانگی وجود او دوگانگی توحش و تمدن است که اولی جادوگر است و دومی علم پرور؛ اولی صدمه میزند و دومی شفا میدهد. طبیعتا این دوگانگی، همچون دوگانگی هلیوگابالوس، جنبه ی جنسی پیدا میکند. تصویر آپولو که با تیر زدن به افراد، آنها را به بیماری دچار میکند مشخصا منعکس در تصویر کوپید پسر ونوس الهه ی دلدادگی است. کوپید با تیر زدن به افراد، آنها را دلداده ی هم میکند. ناعقلانی بودن بسیاری از این دلدادگی ها سبب خدایی تلقی شدن خود واقعه شده است. پیوند کوپید و ونوس رومی، در ارتباط مستقیم با برابرگیری آنها با اروس و مادرش آفرودیت در اساطیر یونانی است. آفرودیت به معنی کف است چون از کف کردن خون آلت تناسلی اورانوس پدر خدایان در دریا پدید آمده پس از این که کرونوس پسر اورانوس، پدرش را مقطوع النسل کرد. نام های اروس و اورانوس هر دو از "ار" یا "ال" به معنی خدا می آید و اروس در مقام خدای پسر، جانشینی خدای آسمان (اورانوس) در خلقت را میرساند پس از این که خدا قدرت خلقت را از دست داده است. این تمثیل موید گفتاری از روکو است که نیازمند تجدید بیان در مضمون است: ازآنجاکه عمل جنسی انسان باعث پیدایش انسانی دیگر میشود انسان های قدیم، آن را تکرار خلقت و تقلید از خدا ارزیابی میکردند و برای آن اهمیت قائل بودند چون با این کار حالت خدایی می یافتند و تشخصی جدای از شاه پیدا میکردند محض این که «از شاه باید اطاعت کرد اما خدا را باید پرستید.» اهمیت خواجگان و زاهدان در این بود که با خودداری از تولیدمثل، عدم رقابت خود با خدا را اعلام میکردند. ارکت یا برآمدن آلت تناسلی مرد که آغاز تولیدمثل بود آلت مزبور را در اتحاد با دو بیضه، پیشگام تثلیث نشان میداد که به نام "بعل شلیشا" (خدای ثلاثه یا سه گانه) در کتاب دوم پادشاهان مرتبط و مبنای پرستش کهن آرامیان تصور میشد که نامشان از "آر" یا همان "ال" یا "اله" یا "الله" می آید. در این تثلیث، آلت نرینه برابر با "عاشر" جد آشوریان و معادل آشور خدایشان، و دو بیضه برابر با دو خدای آنو و حئا بودند که از این دو آن یا آنو تلفظ دیگر ایلو و اله، و در مقابل حئا یا ائا یا آئوس، همان یاهو یا یهوه بودند و ترکیب این دو اصطلاح، نام "الیجاه" یا صورت عبری ایلیا یا مسیح یهودی را میسازد چون الیجاه معنیش میشود: "ال یاه است" و اینچنین اله و یهوه را همسان میکند. وارونه کردن تثلیث دستگاه تناسلی ارکت شده، حرف "تائو" را میساخت که نشانه ی بازگشت از حال به آغاز آفرینش و سازنده ی حرف "تی" بزرگ انگلیسی بود. تطبیق این تمثال با عناصر چهارگانه ی جهان مادی، حرف "تی" کوچک انگلیسی را میسازد که درواقع همان صلیب مسیح بزرگترین نماد مسیحیت است. در زبان چینی تائو به معنی اتحاد است. عاشر که در این تعریف جای مسیح را میگیرد همان شیوا یا مهادوا خدای نابودی در هندوئیسم است که در بت آلت نرینه موسوم به لینگام تجسم می یابد. شیوا در قدرت داشتن برای نابود کردن، همتای افراد فراقانون و قدرتمداران جامعه است که در عبری به "جائر" شناخته میشوند و جالب این که جائر نام متحد اروس نیز هست. جائر [منشا "جور" در عربی به معنی ستم] از ترکیب "یاه و "ار" به دست می آید و باز هم معرف اتحاد ال و یاهو یا همان آنو و حئا در ایجاد ارکشن است. در کلده حئا خدای دریا و آب های سطحی و زیرزمینی و برابر با پوزیدون یا نپتون در اساطیر یونانی-رومی بوده است. او انعکاس دریای آسمانی مولد باران بر زمین و توضیح دهنده ی اتحاد آسمان و زمین در خدائیت است. بدین ترتیب به عقیده ی روکو، نظریه ی تکامل داروین که انسان را در قله ی خلقت قرار میدهد، به این دلیل منشا اجداد انسان ها را در دریا قرار میدهد که انسان را جانشین خدا در زمین نشان دهد.:

“the masculine cross”: ah. A. rocco: commonwealth co.: 1904: p5-25

گادفری هگینز، به نقل از بریانت، آمازون ها یا زنان مردنمای جنگجوی اساطیر یونان را دراصل، کاهنان بی جنسیت و اخته مانند کلدانی میداند که 21 شهر در ترکیه ی جنوبی بنا کردند و ازجمله ی آنها کوما یا همان کومانی که کلدی ها ازآنجا و در معیت لشکرکشی های سزوستریس به اروپا وارد آن قاره و در منطقه ی بین لاپلند و شمال ایتالیا منتشر شدند و بعدا تحت رهبری کامیلوس، در گاول مرکزسازی کردند و به کلت و دروئید نامبردار گردیدند و رازوری اروپایی را پدید آوردند که در اسکاتلند و ایرلند دوام آورد و رسالت بریتانیایی را مقدس نمود. هگینز در ادامه از قول بیلی مینویسد که در بعضی منابع، کهانت کلدانی توسط "اوخوس" اولین شاه بابل بنا نهاده شده اما پس از غلبه ی آشوریان بر بین النهرین، قوانین آن دگرگون شده و کاهنان سنتی کلدانی در معیت فنیقی ها به اروپا رفته و درآنجا برنامه های خود را دنبال نموده اند:

“the celtic druids”: godfrey Higgins: ridgway: 1829: p191-2

ربط یافتن این مطلب به گزاره های پیشین نشان میدهد که آمازون بودن اشرافیت راه یافته به اروپا، کنایه ای از عدم رقابت این کاهنان با خدا و ازجمله ادعای آنها بر عدم مداخله در زندگی جنسی مردم است بطوریکه خدا خود را به راحتی در اعمال مردم که در فضایی به شدت جنسی، زیاد از شهوات جنسیشان ناشی میشود کاملا آشکار کند. ظاهرا امروزه خدا خیلی در زندگی ما دخالت دارد و دلیلش هم این است که همه ی ما خدا هستیم منتها به مدل هلیوگابالوس. سرنوشت فاجعه بار هلیوگابالوس که طی آن با حقارت به دست سربازانش به قتل رسید و جسدش به رودخانه انداخته شد، پایان شوم این خدائیت را برای خدایی که در انسان عادی حلول کرده باشد نشان میدهد و یادمان باشد این، سرنوشت تناسخ آنو یا خداوند در بشر الوهی و جامعه ی مسیحی یا مسیحی زده ی او است. معمولا نقش کلدانی گری در این مسیر را به بخش بودن آن در هلنیسم نسبت میدهند و در مسیر تلفیق خدایان یونانی و بابلی توسط پیشگامان فرض شده برای کوماگن ها یعنی سلوکیان قرار میدهند.

سلوکیان، آنو را "ان مشارا" نامیده با نرگال تطبیق کرده بودند و فرمانروای جهان مردگان و خدای جنگ قلمداد نموده بودند. هبوط او به جهان مردگان که سرنوشت تموز خدای گیاهان و طبیعت در سراسر خاورنزدیک بود او را با تموز نیز برابر کرده بود و همه ی اینها با علم به این مطلب انجام شده بود که آنو صاحب دایره البروج و از طریق آن تعیین کننده ی سرنوشت موجودات از آسمان بوده است. آنو در مقام نرگال که با ازدواج با ارشکیگال به حکومت جهان مردگان رسید یادآور موقعیت تموز بود که به خاطر یک الهه به نام عیشتار به دوزخ هبوط کرد. نسبت تموز و عیشتار در مقام نرگال و ارشکیگال، در نسبت آرس خدای جنگ یونانی با آفرودیت تکرار گردید. آفرودیت و پسرش اروس با دو ماهی صورت فلکی حوت تطبیق میشدند که بعدا با مسیح و مادرش مریم مقدس تطبیق میشدند. ماهی غربی این صورت فلکی عیشتار بود که با قوچ حمل جفت بود و این قوچ برابر با تموز تلقی میشد. این صورت فلکی در یونانی آریس و با تلفظی نزدیک به آرس نامیده و خانه ی مریخ تصور میشد که سیاره ی آرس یا مارس است. بر اساس اسطوره ی تموز و عیشتار، ماری یا مریم در مقام معشوقه ی خدای انسان شده نیز در کنار مسیح قرار گرفته و به مریم مجدلیه تبدیل شده است: زن روسپی ای که پیرو عیسی شد و برخی ادعا کرده اند به ازدواج مسیح درآمده و خاندان های اشرافی اروپایی از این ازدواج حاصل شده اند.

“mythology and the zodiac”: aratta.wordpress.com

ماه های حول و حوش ماه مارس که برج حمل است محل درخشیدن صورت فلکی قنطورس یا مرد ستوری است. قنطورس ها را امروزه بیشتر به شکل یک نیمه اسب-نیمه انسان تصویر میکنند. اما اولین تصویر صورت فلکی قنطورس یعنی "مول قود علیم" یک نیمه بیسون-نیمه انسان بود. بدین ترتیب وی با پابلیسگ در برج بعد از حمل یعنی برج ثور تعیین شده بود که یک ورزاو با کله ی مردی ریشو بود و ارتباط صورت فلکی ثور با صورت های فلکی قبلی حمل و حوت را تعیین میکرد. چون پابلیسگ که معنی نامش جد رئیس است، به آسمان سفر کرده و با الهه ای به نام "نون سینا" ازدواج کرده بود که از نسلشان تموز زاده شد. ازآنجا که عصر برج ثور قبل از عصر برج حمل و زمان تنظیم دایره البروج است معنی این قصه روشن است. از طرف دیگر، صورت فلکی قوس یا کمان هم گاهی به شکل یک مرد کماندار و گاهی به شکل یک سنتاور کماندار نشان داده میشود که مبرز موقعیت بینابینی بشر بین انسان و حیوان و مرتبط با پابلیسگ است. شخصیت حامل قوس را نرگال میدانند. نرگال البته مجسم به شیر بود و با تابستان که فصل قتل تموز است مرتبط بود. خورشیدی بودن نرگال با تجسم یهودی تلمودی او که خروس یعنی پرنده ی جارزننده ی طلوع خورشید است نیز اثبات میشود. بنابراین او خورشیدی است که مدام دارد از موقعیت اوج خود به سمت ضعف حرکت میکند.:

“sagittarius - centaurus”: aratta.wordpress.com

شاید شیری که به شکل گاو و گوسفند درمی آید همان لباس اشرافی گری است که به تن مردم گله صفت دوخته میشود. این مردم البته خدائیت همدیگر را باور نمیکنند چون همعنان خود را درگیر مشکلات کار و زندگی میبینند. ولی از این حرکات، ته دلشان به این که باید از اشراف واقعی یعنی کسانی که لذت پرستی خود را برای تحقیر عوام به رخ آنها میکشند تبعیت کنند مطمئن میکند.