نویسنده: پویا جفاکش

بخشی از کتاب:

« میتوان گفت آوالون مقدس آرتور به این خاطر یک جزیره است که تجسمی از امریکا است جایی که قرار است آرتور در آن زخم های خود را درمان کند. ترک شدن دربار او توسط لانسلات، ضربه ی مهمی به او زد و زمینه ی زخمی شدن او در جنگ با خواهرزاده اش واقع گردید. این آوالون اسرار آمیز، محل زندگی "مورگان لا فی" جادوگر قدرتمند و هشت خواهر او است که همتای میوزهای 9گانه –الهگان هنر و همراهان آپولو خدای خورشید- میباشند. در روایت کرتین تروایی از مثلث عشقی آرتور-گوئینور- لانسلات که شخصیت هایش تفاوت ماهوی زیادی با مثلث عشقی شاه مارک-ایزوت-تریستان ندارند، گوئینور یک پاگان و از پرستندگان مورگان است درحالیکه ادبیات لنسلات کاملا مسیحی است و در مقابل گوئینور که هوسباز و معرف تصویر مسیحیان از پاگان ها است، لنسلات به راحتی از گناه و عواقب آن سخن میگوید و برای گناه نیز کلمه ی مسیحی "سین" را استفاده میکند. لنسلات همچنین یک همجنسگرا است که دل در گرو پسران جوان دارد. ولی برای پنهان نگه داشتن این خصوصیت خود –انگار که مسیحی باشد- به قول برادلی، افراط زیادی در فخرفروشی در این که زن ها به او علاقه مندند از خود به خرج میدهد. او حتی در برخورد با مورگان هم این لافزنی را به خرج میدهد ولی در جواب پذیرش مورگان، فقط او را میبوسد و میگوید دوست دارد با او به بستر برود ولی هیچوقت چنین نمیکند.:

“lancelot and Guinevere in mists of Avalon”: pete craft: vault hanover: 28/11/2000

در این حلقه، این لانسلات است که خارجی است. کسی که تباری دیگر دارد و در معرکه ای غریب افتاده است: یک جنگجوی مسیحی دیرآمده وسط بساط یهودی های آفرودیتی و خدای پاگان تمدن های قبلی که مثل هفستوس مخترع است. این جنگجوی مسیحی باید در خدمت آن خدای خالقی باشد که خلقتش در همبستریش با یهودیت آفرودیتی اتفاق می افتد و جنگجوی مسیحی نیز به نوبه ی خود در این خلقت دخالت میکند ولی همیشه از آن ابراز شرم و ندامت دارد. این جنگجو یک شوالیه است و باید به ارباب خود وفادار باشد و با جنگیدن در راه او خلقت او را پیش ببرد که این خود همتای خوابیدن با آفرودیت یعنی بستر یهودی فاسد و پولپرستانه ی تمدن است. این شوالیه الگوی همه ی ما است: مردمی که خواهی نخواهی در بستر سرمایه دارانی زندگی میکنیم که توقع دارند ما باور کنیم آنها خدایند و به حسن نیت آنها در انجام دستورات کثیفشان اعتماد کنیم. این به مثابه پذیرش جبر زمانه به جای صبر کردن در به دست آوردن دانش لازم برای انتخاب درست و رعایت فاصله ی مناسب با این جبر است. همانطورکه در دفتر اول مثنوی آمده است:

هرکه ماند از کاهلی بی شکر و صبر او همین داند که گیرد پای جبر

هرکه جبر آورد، خود رنجور کرد تا همان رنجوریش در گور کرد

گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ رنج آرد تا بمیرد چون چراغ

اما این خداوارگی انسان ها بر فحوای خود مذهب استوار است. حکایت لنسلات همجنسگرا که زن درون خود را به زنان بیرونی فرافکن میکند و از خود فقط یک مرد آدمکش زنباره ی بی مغز باقی میگذارد، حکایت آدم نیز هست که در فصل اول سفر پیدایش، یک موجود دوجنسی است و در فصل دوم، حوا از دنده ی او آفریده و او را تک جنسی میکند و سپس به معاشقه با او میپردازد. آدم، جلوه ای از مارس است و نسل شیاطین مریخی (مریخ=مارس) –که الان تبدیل به آدم فضایی های مریخی شده اند- "معادیم" خوانده میشوند چون همان نسل آدمند که شیاطین در آنها حلول کرده اند. لغت مارس از "میر" یا "امیر" می آید که "ماری" یا "مریم" مونث شده ی آن است و چه در مقام مریم بطول برای یهوه، یا مریم مجدلیه برای مسیح، همسر خدای مسیحیت است. اما اگر آدم نماد یک گروه بزرگ از آدمیان است دیگر نمیتوان باور کرد که خدا حوا را به خاطر این که آدم احساس تنهایی میکرد از او جدا کرد. یک نظر این است که خدایی که انسان ها را آفرید همان خدایی نبود که بینشان دوگانه ی مشدد مرد و زن را ایجاد کرد. خدای دوم مسلما یهوه در تعریف یهودیش بوده است. اما خدای اول، همان الوهیم تورات است که کاهنان او را با یهوه یکی کرده اند. الوهیم همان اله یا ایلو یا ال است که خاستگاه انسانها به نامش "بابل" یعنی دروازه ی اله نامیده میشد. او همان الله خدای مسلمانان است که مسیحیان معمولا با بعل تورات تطبیقش کرده اند. هفستوس شوهر آفرودیت نیز جلوه ای از خالق و رهبر کابیری یا پیش برندگان تمدن است که بابل نماد آن است. وقتی حوا به شکل تمام جنبه های مثبت زنانه شده ی آدم از او جدا میشود و به خدای خالق میپیوندد حکم ونوس یا آفرودیت همسر هفستوس را می یابد. خدای بابلی ها مجسم به 7ستاره بود و زن آسمانی نیز 7جلوه دارد که حکم 7خواهران صورت فلکی ثریا در کوهان صورت فلکی ثور را دارند که همان عیشتار موکل صورت فلکی ثور یا ورزاو است. کادموس که نامش یونانی شده ی قادم –فرمی از آدم- است، با دنبال کردن گاوی به محل پادشاهی خود یعنی اسپارت رسید و ایلوس نیز با دنبال کردن گاوی به محل بنای شهر تروآ راهنمایی شد. آدم نیز با دنبال کردن حوا راه خود را می یابد مثل شوالیه که برای خاطر شاهزاده خانم، دست به ماجراجویی میزند. این دوگانگی را مریخ و زهره به انسان زمینی وارد میکنند که سیارات تحت اختیار مارس و ونوسند چون مریخ و زهره با زمین یک تثلیث برقرار میکنند. این تثلیث، رویه ی دیگر تثلیث مشتری و زحل با خورشید است. این دو جنبه های دانی و عالی خداوندند که به ترتیب بعل و الوهیم هستند و ترکیب لغات مربوطه، به لغت "بلهیم" می انجامد که عنوان ستاره ی داود است و فرم لاتین آن:

Balhim

دقیقا به مانند ستاره ی 6پر داود، 6حرف دارد. ستاره ی داود از در هم رفتن دو مثلث عالی و دانی به دست می آید. ضرب آن در سه ستون واحد (یک مانند) به جای سه تضاد خدایی، عدد 666 را به دست می آورد و این سه جفت متضاد عبارتند از: 1-خورشید و ماه 2-مریخ و زهره (مارس و ونوس) 3-مشتری و زحل (ژوپیتر و ساتورن). در هر سه ی این جفت ها به مانند مورد آدم و حوا، یک خدای مذکر، نقیض خود را از جلوه مند کردن جنبه ی مونث خودش پدید می آورد. نور خورشید با جلوه در ماه، از مذکر به مونث تبدیل میشود و پیرو این مشاهده، تصور شده ونوس نسخه ی مونث مارس است و درحالیکه ژوپیتر به عیسای مذکر تبدیل شده، والدش ساتورن به گونه ی آستارته ی مونث مقابل عیسی قرار گرفته است. در تمام این موارد، خدا جنبه هایی از خودش را به شیطان میدهد که مسیحیان، زن را عنصر او میخوانند. آنچه از خدا باقی میماند آدم و انسان است. "آدم" را در زبان اسپانیایی، "آدان" میخوانند و برعکس این لغت، "نادا" است که در همان زبان معنی هیچ چیز میدهد. این کفرگویی متکبرانه، ازآنرو اهمیت دارد که اسپانیا در کنار پرتغال اولین کشور استعمارگر و صاحب یک امپراطوری بیرحم بود که از غارت امریکای لاتین ثروت هنگفتی به دست آورد. بخش اعظم این ثروت، با جدا شدن هلند، از او دور شد و با فتح بریتانیا به دست پادشاه هلند و همدستان اسکاتلندیش به انگلستان منتقل شد و مبنای یک امپراطوری استعماری موفقتر واقع گردید. آنجا جایی بود که تمپلارها قدرت خود را احیا کردند و با نوشتن "تاریخ"، به جای گذشته، آینده را تعریف کردند. تمام زبان ها خود را با انگلیسی تطبیق کردند و به اندازه ی آن بی خاصیت شدند. «زبان های مقدس» حتی در نزد «قوم برگزیده» ی صاحب آنها اعم از این که عربی، عبری، لاتین و یونانی باشند، در زبان استادان انگلیسی ترجمه و دوباره به مقصد برگردانده شدند و مفهوم معاصر پیدا کردند. این سبب شد تا تمام مردم تحت مذهب جدیدی قرار بگیرند: صهیونیسم انگلیسی به مرکزیت فرزند خلف بریتانیا یعنی اسرائیل کنونی، که چیزی نبود جز ملی گرایی به وجود آمده از مفاهیم مذهبی منهای خود مذهب؛ راهی که دوستان و دشمنان بریتانیا همه بدان ره رفتند. این راه هنوز آسمانی است چون راه مریخ است و از کنترل شدن با ژنومی که از شیاطین انسان-مار مریخی و فرزندانشان فرمانروایان سوسمارمانند زمین به انسان منتقل شده، او را کنترل میکند هرچند که علم امروز، با تبدیل فرمانروایان سوسماری به دایناسورها، این موضوع را انکار کرده است:

“bill mcdonalds general composite of the roswell spacecraft”: m.g.mirkin, b.boyer: thunderbolts: 2011: p41

منبع بالا عنوان میکند که مریخ به خاطر سرخیش یادآور آتش و برجسته کننده ی سخن گفتن خدا از درون بوته ی شعله ور با موسی است و اضافه مینماید که بوته ی شعله ور، لقب ایالات متحده ی امریکا به عنوان خدای کنونی کره ی زمین نیز هست. امریکا شعله ور است چون منبع عظیمی از اعمال دوزخی و مایه ی شعله وری آتش دوزخ است مثل بوته ی شعله وری که آتشش به بوته های کناری سرایت میکند اما بوته های مجاور این آتش را میپذیرند چون درست مثل موسی، آتش سخنگو را خدا میپندارند...»

دانلود کتاب « آفرودیت در فارسی1 (تمپلارها و نیمه خدایان)»

مطالب مرتبط:

مرگ پرستی اسرائیلی: درباره ی مذهبی که در آن هم ظالمان و هم مظلومان مقدسند.