نویسنده: پویا جفاکش

درحالیکه امروزه بخش عظیمی از ادبیات جنایی دنیا را داستان های جنایات جنسی تشکیل میدهد، مشهورترین جنایی نویس دنیا یعنی آگاتا کریستی، هیچ داستانی پیرامون جنایات جنسی ننوشته است. در زمان او هم جنایات جنسی رخ میدادند ولی آنقدر کم بودند که نویسنده عذر داشته باشد و درباره شان ننویسد. دلیل رجوع به این عذر، این بوده که زندگی جنسی خود آگاتا آنقدر ناجور بوده که فکر کردن درباره ی جنایت جنسی، حالش را بد میکرده است. اولین نامزد او مرد سرد و بی احساسی بود که آگاتا از لج او با 180 درجه چرخش، نامزدی با او را به سودای ازدواج با یک مرد دون ژوان مسلک به هم زد. اما ازدواج مزبور پس از چند سال، توسط معشوقه ی شوهرش متلاشی شد و آگاتا چنان به هم ریخت که مدتی ناپدید شد درحالیکه هنوز از شوهرش جدا نشده بود. مدتی بعد از طلاق، کریستی در سفر به عراق، با یک باستانشناس انگلیسی فعال درآنجا آشنا شد و با او ازدواج و تا آخر عمر با او زندگی کرد. شوهر جدیدش 15 سال از او جوانتر بود و هر کس که از این بابت جلو او ابراز نگرانی میکرد، این پاسخ را از آگاتا میشنید: «او باستانشناس است. پس من هرچقدر قدیمی تر باشم برای او جالبترم.» شجاعت آگاتا در تن دادن به چنین عشق های نامتعارفی، در آن دوران عجیب بود. اما واقعیت این بود که این زن مردآسا، معمولا از مردان انتظار زیادی نداشت و جمله ی معروفش درباره ی مردها این بود: «هیچ چیز خسته کننده تر از مردی نیست که همیشه حق با او باشد.» الان دارم احساس میکنم نه فقط زنان در جستجوی شوهر، بلکه ملت ها هم میتوانند همینطور فکر کنند. الان یک دلیل دل زدگی مردم از جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی بیش از 40 سال است که جلو مردم وانمود میکند حق با او است و دیگر خسته کننده شده است. تازه الان جنس اثبات حقش هم تغییر کرده و توی تلویزیونش برنامه پخش میکند به این مضمون که دولت ایران، پس از حمله ی موفق امریکا به عراق و سقوط صدام، محرمانه به دولت امریکا نامه نوشت و در آن خواستار مذاکره و تفاهم شد؛ حتی با صلح فلسطین و اسرائیل موافقت کرد و قول محدود شدن حزب الله لبنان به کار سیاسی (یعنی خلع سلاح حزب الله) را نیز داد؛ اما جورج بوش حتی جواب نامه را هم نداد و جمهوری اسلامی پاسخ این خفت را با موشک هوا کردن داد و هنوز هم هر وقت احساس خفت کند همین کار را میکند. الان دیگر چه کسی این حرف ها را باور میکند؟ فقط دولت های امریکا و اسرائیل. چون تمام این مدت، شاهد بازی کردن ایرانی ها در زمین خودشان بودند. این دفعه دیگر هیچ چیز محرمانه ای وجود ندارد. صدا و فیلم بنیامین نتانیاهو موجود است آنگاه که در تاریخ 21 شهریور سال 1381 و فقط چند ماه قبل از حمله ی امریکا به عراق، در جلسه ی کنگره ی امریکا خواهان حمله ی امریکا به عراق و اجرای برنامه ای متفاوت برای ایران شد و چنین گفت:

«ایران، چیزی دارد که عراق ندارد. ایران برای نمونه 250هزار دیش ماهواره ی خانگی دارد. ایران اینترنت دارد. من یک بار وقتی نخست وزیر بودم [یعنی در بین سال های 9-1996] به رئیس سیا گفتم اگر میخواهید برنامه ی تغییر رژیم در ایران را پیش ببرید لازم نیست از برنامه های پنهانی سیا استفاده کنید. آنچه باید بکنید این است که آنتن بزرگی فراهم کنید و سریال های امریکایی برای تهران و ایران پخش کنید. چون که این سریال ها مواد براندازی هستند. بچه های جوان، این برنامه ها را میبینند و میخواهند همان لباس های قشنگ را بپوشند و خانه های آن شکلی داشته باشند و استخر و این چیزها. و این فرصت در دست ما است. این نیروهای داخلی مخالف در ایران، در دسترس ما هستند. ایرانی که به شکل متناقضی بازترین جامعه در آن نقطه از جهان است. ایران بسیار از عراق که احتمالا بسته ترین کشور آن منطقه است بازتر است. و بنابراین در عراق نمیتوانیم چنین حرکتی را ایجاد کنیم. بنابراین ما با یک انتخاب طرفیم. ما میتوانیم سریال های امریکایی برای ایرانی ها پخش کنیم که احتمالا زمان زیادی میبرد تا نتیجه دهد. از طرف دیگر، اگر رژیم صدام را سرنگون کنیم، من تضمین میکنم که تاثیرات مثبت زیادی در منطقه خواهیم داشت و فکر میکنم مردم ایران در همسایگی عراق بخصوص جوانان ایرانی خواهند گفت که دوره ی چنین رژیم هایی و چنین مستبدینی گذشته است؛ دوره ی جدیدی آمده است و چیز جدیدی در حال رخ دادن است.»

متوجه شدید؟ عراق باید مورد حمله نظامی قرار میگرفت چون امکان نداشت بتوان راحت غربیش کرد. اما در غربی کردن ایران، حتی 250هزار دیش ماهواره و اینترنت ضعیف و بی مخاطب زمان خاتمی هم شروع امیدوارکننده ای بود. پس هرچقدر جمهوری اسلامی بیشتر خودش را غربی میکرد بیشتر میتوانست وقت برای خودش بخرد و درحالیکه مردمش از اسلام فقط کلاه شرعی را باقی گذاشته بودند امیدوار باشد که بتواند سلاح های لازم برای دفاع از خود را فراهم کند و بعد دروازه ها را ببندد که ظاهرا الان وقتش است. پس کجای این زوال 20ساله ی اخلاقی در ایران، ثبات ایدئولوژیکی وجود داشته که بتوان فهمید واقعا حق همیشه با "مرد" صحنه –همان مردی که الگویش در اسلام آقایان، فاتحان و شهیدانند- بوده است وقتی که معنی حق مداوما در حال دگرگون شدن بوده است؟

فلسفه قانونی بینام دارد که از سنتز دیالکتیک "واسازی" دریدا و هرمنوتیک گادامر بودند و این قانون عجیب، این امکان را افشا میکند که جمهوری اسلامی، هیچ خطایی در تغییر مسیرهای خود به نام ارزش های انقلاب مرتکب نشده است. دریدا هرمنوتیسم را که به تفسیر روانشناختی زبان در رسیدن به پیام میپرداخت به بازگشت به متافیزیک (ماوراء الطبیعه) متهم میکرد با این حال و درحالیکه مناظره ی او با گادامر، به "مناظره ی دو کر" تشبیه شده بود، سال ها بعد و به مرور زمان نوعی چرخش به طرف هرمنوتیک گادامری از خود نشان داد؛ یعنی به همان سمت مورد علاقه ی واسازی در آن فلسفه که روی بحث "آتوپون" یعنی بی مکانی تاکید داشت. درحالیکه هرمنوتیسم یا همان تفسیر هرمسی، همیشه روی نقاط مشترک انسان ها در بحثشان تاکید داشت این را هم تایید میکرد که فرد در گفتگو با دیگری، بلاخره به یک "آتوپوس" یعنی بی مکان برخورد میکند؛ جایی در صحبت فرد مقابل که آن را قبول ندارد و ممکن است اصلا آن را نفهمد؛ یک سویه ی ترسناک که انسان را به لحاظ ذهنی، در موقعیتی شبیه برخورد اجداد ضعیفش با ناشناخته های طبیعت قرار میدهد. فرد ممکن است طرف مقابل را با همان سویه بپذیرد و یا برعکس او را براند. ولی چون سرتاسر آینده اش به ناچار درگیر چنین گفتگوهایی خواهد بود، امکان زیادی دارد که جایی –و شاید بعد از سال ها- به آن نقطه برگردد و آن را توسعه دهد، اتفاقی که برای خود دریدا افتاد. دریدا در سخنرانی ای که به مناسبت مرگ گادامر ایراد کرد، از ادامه ی گفتگوی گادامری پس از مرگ صاحبش گفت و لزوم تفکر در این که گفتمان صاحب نظریه، در صورت ادامه پیدا کردن گفتگوهای او توسط شاگردانش به هر حال دگرگون خواهد شد و این سوال باقی میماند که آیا نتیجه هنوز از آن صاحب اولیه ی گفتمان هست یا نه؟ جمهوری اسلامی میتوانست به این سوال، جواب مثبت دهد و عنوان کند که دور شدن از اهداف امام خمینی پس از انقلاب، هنوز گفتمان امام خمینی محسوب خواهند شد وقتی مطمئن باشیم موفقیت عقاید و عملکردهای امام خمینی، محصول گفتگوهای جامعه ی زمان او بوده است و این گفتگها پس از مرگ امام، ادامه یافته اند. ولی نظام ایران، به جای آن، سخنان امام را چماقی بر سر منتقدان خود نمود و فراروی از قانون امام را در انحصار خود دانست. تا قبل از گسترش اینترنت و ماهواره به دستور نتانیاهو و با مساعی "برادران قاچاقچی" آقای احمدینژاد، لزوما همگان به این موضوع بدبین نبودند و در این مسئله هم از هرمنوتیسم گادامری عدول نکرده بودند. چون گادامر نوشته ها و منابع مکتوب را که اصل میپندارند فرع بر فرهنگ شفاهی می یافت و میگفت مطلب در منظور نویسنده اش هرچه باشد مهم تفسیر مخاطب و مخاطبان مخاطب و مخاطبان مخاطبان مخاطبش از معنی آن است. چون هر خواننده و شنونده ای بسته به تجربیات و محیط رشد خود، برداشت خاص خود را از کلمات و مفاهیم دارد که امکان ندارد با منظور نویسنده یکی باشد و به همین دلیل هم مثلا برداشت صلحطلبانه ی پیروان کتب مقدس از آنها درست است حتی اگر منظور نویسندگان این کتب –مثلا انجیل- از دادن مطالبش به خورد مردم، جنایتپیشگی و جنگ افروزی در سرسپردگی به حکومت باشد. تا قبل از اجماع رسانه ای عظیم علیه ایران از سمت لندن و واشنگتون، مردم برداشت های مختلفی از مسیر جمهوری اسلامی داشتند اما حالا یک برداشت بیشتر وجود ندارد و اگر به ریشه ی هگلی و هایدگری مکاتب واسازی و هرمنوتیک توجه کنیم که اصل فلسفه را یونان میدانند، باید بپذیریم که برداشت شفاهی از منبع کتبی، دیر یا زود خودبخود باید بر علیه هر مطلبی اقدام کند که خیلی اصرار داشته باشد قانون خدا است؛ مثلا نظام جمهوری اسلامی ایران.

یونان تقریبا در هر جایی که نامش مطرح شود، باید اول تبار ادبیاتش در ایلیاد و ادیسه ی هومر لحاظ شود و بعد عنوان شود که فلسفه اش از درون ادبیاتش بیرون پریده است. حماسه ی هومری که داستان همکاری یونانیان و خدایانشان در نابودی تروآ در ساحل شرقی مقابل یونان در آسیا است، یادآور شبیه بودن نام شهر هدف نابودی با کلمه ی tyro به معنی نابودی است. تیرو نام معشوقه ی پوزیدون بود و با توجه به ریشه داشتن نام در "ها تالو" منشا نام اطلس و آتلانت در آن، تجسدش به گونه ی شهر، تکرار تجسد آتلانت به گونه ی آتلانتیس یعنی آتلانت مونث است. آتلانتیس نیز مرکز پرستش پوزیدون بود و به تمدنی عظیم شهره بود که در زیر امواج دریا نابود شد. نابودی آتلانتیس با سیل، جانشین نابودی سرزمین بین النهرین یا عدن با سیل است. عدن خاستگاه آدم ابوالبشر است. نام آدم را با ادوم به معنی رنگ سرخ مرتبط کرده اند ازآنرو که ادوم دراصل، "ها دم" است که میتواند "ها" ی تعریف فنیقی به اضافه ی "دم" به معنی خون باشد. ازاینرو آدم را خلق شده از گل سرخ خوانده اند. جالب این که زمین سرخرنگ نیز "آداماتو" به معنی آدم مونث نامیده میشود. یک دلیل این است که سرخی گل رس، از خون موجودات مرده تلقی شده و گل رس وسیله ی ساخت و ساز است. بنابراین ساخت و ساز در حکم وجوب مرگ بر خلاف زندگی، و تمدن انسانی، حامل تفکری علیه خلقت خداوند است. فراماسونری نیز روی همین فکر، بر تعریف ماسون به معنی بنَا یا معمار درخصوص معماری جهان جدید استوار است. بنًا و معمار، "مداد" نامیده میشدند. اگر این کلمه را برعکس کنید، لغت "دادم" به دست می آید مرکب از هسته ی "داد" به اضافه ی "م" تعریف. "داد" مخفف "اداد" تلفظ دیگر "حداد" به معنی قانونگزار و برقرارکننده ی عدالت است. حداد نام بعل خالق کنعانی ها بوده و ازآنجاکه خلقت به آهنگری تشبیه میشده، کلمه ی "حداد" در عربی به معنی آهنگر است. پس خلقت معمار درست مثل نامش، وارونه ی خلقت خدا است و تمدن از این خلقت وارونه تغذیه میشود. اما این خلقت وارونه حکم وارونه شدن خلقت آدم به درون خاک رس را دارد و با مرگ مرتبط است. به همین دلیل هم هست که عدن در دنیای مردگان و زیر زمین جستجو میشود. کلمه ی عربی "معدن" به معنی جایگاه عدن است. فلزات لازم برای رشد تمدن، درون معدن جستجو میشوند. پس هر چیز مقدسی که بوی بهشت خلقت نخست را داشته، باید نابود شود. غرق شدن بابل یا همان آتلانتیس همین معنی را میرساند. سیل که آن را از بین برد، از "مطر" یعنی باران ناشی شد. این کلمه منشا لغت انگلیسی water به معنی آب نیز هست. تهاموت که مادر خدایان بود به آب و سیل تشبیه میشد و جهان مادی از بدن او پدید آمد. کلمه ی عربی مطر به معنی باران، با کلمات "مادر" یا mother و نیز matter به معنی مادَه و مسائل مادی مرتبط است. برگشتن پوزیدون هم علیه آتلانتیس و هم علیه تروآ، دو روایت از یک داستان است و در مورد تروآ، یونانیان اگر جای سیل را گرفته اند به خاطر آن است که نمادی از مادی گراییند. یادمان باشد علاوه بر تروآ، بندر فنیقی صور در لبنان هم را داریم که تروآ بازتولید آن در ترکیه به نظر میرسد. آن در یونانی tyros تلفظ میشد تا یکی از کاندیداهای تروآ باشد. همانطورکه تروآ توسط یونانی ها نابود شد، بنادر فنیقی تبار شرق مدیترانه نیز مورد هجوم صلیبیون اروپایی قرار گرفته اند که از مسیحیت نیقیه ای یونانی تبار پدید آمده بودند و جنگ صلیبی غرب علیه شرق، اکنون آشکارا به نبرد مادیگرایی علیه تفکرات مذهبی تبدیل شده است. میتوانیم بگوییم رسیدن مادیگرایی در این تصویرسازی به یونانیان، درواقع نمایشی از تفسیر هرمنوتیک برداشت های معنوی فنیقی در مادیگرایی فرزندان یهودیشان است که قصد نابود کردن بنیاد خود را دارند تا خود نه حاشیه بلکه اصل باشند که الان هم تقریبا شده اند. اما چیزی که به این تغییر، جامه ی یونانی پوشاند، دوقلو بودن یونانی گری و یهودی گری در مسیحیت اروپایی بود و درحالیکه یهودیت ادعای حفظ خدا را میکرد یونان که اروپایی تر تلقی میشد وظیفه ی اصل داستان یعنی مادیگرایی را بر دوش کشید تا یهودیت از اتهام خیانت به خدا مبرا شود و به اصل قضیه یعنی دروغنمایی معنویت بپردازد. طبیعتا این کار، با یهودیت سنتی که رباخواری و تجارت مادی یهود بر آن استوار بود ممکن نبود. پس جادوی کابالا بار معنوی یافت. تا قبل از قرن 18 کوچکترین ادعایی مبنی بر معنوی بودن کابالا وجود نداشت و آن صرفا به عنوان یک عددبازی و نمادنگاری جادوگرانه شناخته میشد. کابالا نتیجه ی نوعی تفسیرگرایی رمزی افراطی در مباحث باطنی محدود سنت تلمودی بود که از "جماران" (جمع جماره) یعنی تفسیرهای میشناه ناشی شده بود و به زودی خود را برخاسته از 10فصل گم شده ی تلمود خواند و حتی متون کابالایی از قلم "یهودا ها قادوش ها ناسی" (بنیانگذار فرضی تلمود) نیز جعل نمود. کابالا ستاینده ی زندگی مادی انسان بود که در یهودیت، نتیجه ی اخراج انسان از عدن در اثر گناه جنسی و فریب خوردن آدم از حوا با آن به شمار میرفت؛ پس جادوی جنسی را ستایش زیست مادی به شمار می آورد و علاقه مندان به تابو شکنی جنسی را با برساختن یک نوع هاله ی جادویی حول خود، وادار به جرئت کردن در پای نهادن در حوزه ی خود و خدمتگزاری به منافع تجاری خود مینمود. ولی در قرن 18 ناگهان چندین تلاش در باب روحانی نشان دادن کابالا انجام گرفت که در قرن 19 به ظهور تئوسوفی بریتانیایی و تاثیرگذاری شدید کابالا از طریق آن در دین سازی جهانی منجر گردیدند. یکی از اولین و موثر ترین ادعاها دراینباره را m.de briere در 1847 در فرانسه انجام داد. وی از نسبت دادن این عقاید به کابالا دفاع کرد: 1-خاستگاه مشترک همه ی ادیان. 2-وجود برخی از علوم باطنی مقدس که در آنها فقط طبقه ی کاهن جایز به مشورت بوده است. 3-وجود یک زبان مقدس بسیار باستانی مشترک در میان روحانیون شرقی که به صورت های عبادی و جادویی منتقل میشود. 4-انتقال این زبان با کمک هیروگلیف ها که خود دارای اهمیت مذهبی و جادویی بودند. 5- اصل دوگانه ی ارائه ی مبانی مقدس این علوم کهانتی و عمدتا الهیاتی: الف)تقلید از کلمات در قالب هیروگلیف متون مقدس؛ ب) تقلید از افکار در قالب تصاویر، بت ها، چهره های نمادین و خدایان. 6-وجود زبان مقدس و خط هیروگلیف در بین تمام اقوام دارای علوم باطنی، مثلا در میان فنیقیان و کلدانیان. در هیچ کشوری به اندازه ی بریتانیا، در توسعه دادن این آرزوها بر پایه ی کابالا افراط نشد:

Kabbalah: Arthur waite: book1: chap2,3

مسلما دلیل استقبال سیاستمداران بریتانیایی از چنین تزهایی آن نبود که به آرمان های مزبور اعتقاد داشتند بلکه آن بود که دیگران به آ آرمان ها دل بسته بودند. در تمام کشورها افراد عاقل بر اساس شباهت های بین ادیان، وجود یک مذهب اولیه و معنوی را که باعث یگانگی مردم میشد باورپذیر میدیدند و انگلیسی ها داشتند از این باور صلح طلبانه برای ورود ملت ها به بنیان واحد دین که آن را از روی جادوی جنسی کابالا ساخته بودند سود میبردند. یادمان باشد تاریخ انگلستان، بنای لاندونیوم یا لندن را سال 71 میلادی و دقیقا یک سال بعد از تخریب معبد اورشلیم تعیین کرده تا لندن اورشلیم نو و دنباله ی آرمان های یهود باشد و بعد با گستراندن فراماسونری خود در فرانسه و آلمان، درآنجاها نیز برای خود یارگیری کرده است ضمن این که تز ماسونی تاسیس "آتلانتیس نو" یعنی پایتخت نوین جهان در قاره ی جدید را که ایالات متحده ی امریکا باشد نیز تا به انتها پیش برده است. اما تمام این تلاش های امپراطوری سازانه با واکنش منفی بیشتر مردم عصرش روبرو شده و درنهایت مجبور شده از بعضی از مستعمرات، به ظاهر، بیرون بیاید. این یکی از مسائل مورد گفتگوی هرمونتیک در تاریخ بوده و هرمنوتیک جمهوری اسلامی نیز خودبخود این گفتگوها را به صورت اعتراض مردمش به هدر رفتن پول مملکت در مستعمره سازی های او بازتولید کرده است. چه کسانی مدام این گفتگو را توی کله ی مردم میریزند؟ شبکه های اجتماعی هدایت شده از بلوک غرب، شبکه ی ماهواره ای صدای امریکا و کانال های لندن نشین مشابه همچون بی بی سی، من و تو، ایران اینترنشنال و کلمه. جمهوری اسلامی روی تجربه های استعماری پیشین استوار شده و متاسفانه از این تجارب، به جای پیروزی های استعمارگران، فقط فحش خوردن های استعمارگران نصیبش شده است. اگر هاله ی فحش را کنار بزنیم و یک دستاورد مهم اولیه پیداکنیمآن قطعا حفظ و بهبود ایران پس از انقلاب است و شاهکار جمهوری اسلامی حفظ دستاوردهای مادی اولیه اش بوده است. اما این شاهکار، تمام در وضعیت جنگیس ممکن شده و الان اصلا معلوم نیست اگر شرایط جنگی برقرار نشود چگونه ممکن است کشور را اداره کرد. چون این مملکت را چیزی جز تن دادن به نقطه نظرات کابالایی دشمنان ابر شیطانی مثل نتانیاهو به پیش نبرده است.