نویسنده: پویا جفاکش

شاید باورتان نشود. ولی چند سال پیش که جرمی کوربین به نام دفاع از مردم در مقابل اقلیت ثروتمند، در بریتانیا اسم در کرده بود و برخی موقتا در او چهره ی مسیح را میدیدند، گاردین مقاله ای واقعی و غیر تخیلی به نام "آیا کودک سه ساله ی یهودی من برای یادگیری درباره ی یهودستیزی خیلی کوچک است؟" منتشر کرده بود درباره ی مادری که نگران نخست وزیر شدن کوربین است و ازاینرو میخواهد برای جلوگیری از خطر کوربین، به بچه اش درباره ی هولوکاست آموزش دهد! در آن زمان، کایتلین جانستون با لحنی تقریبا عصبانی از وضع پیش آمده درباره ی آن مقاله مطلبی به شرح زیر نوشت و در 23 آگوست 2018 آن را منتشر کرد:

«هیلاری فریمن میگوید: "شاید حق با آنها باشد و حتی برای این مقدمه ی ملایم خیلی زود است. من مطمئنم نمیخواهم دخترم را بترسانم یا به او ضربه بزنم. و با این حال، در شرایط کنونی، با اتهامات یهودستیزی در حزب کارگر که تقریبا هر روز خبرش به تیتر یک اخبار تبدیل میشود، و افزایش یهودستیزی در سراسر اروپا، این موضوعی است که به زندگی و آینده ی او مربوط میشود، نه فقط یک موضوع بلکه داستانی در کتاب ها درباره ی زمانی که تمام یهودیان در اروپا احساس عدم آرامش میکنند." وای. یعنی فقط وای. من به طور جدی وسوسه شده ام بقیه ی این مقاله را فقط با نوشتن "وای" پر کنم... من از تمسخر ترس از یهودستیزی متنفرم، چیزی که واقعا اتفاق می افتد و باید صریحا محکوم شود. با این حال، حتی بیش از آن، من از رسانه های بریتانیایی متنفرم که هم به شدت آسان و هم صددرصد ضروری است که آنها را به خاطر این گونه کارها مسخره کنند. آنها میگویند که کوربین یک نازی مخفی است که عاشق یهودستیزی است و بارها و بارها مثل این که این یک چیز واقعی است، علیرغم فقدان کامل هر چیزی که شبیه شواهد و مدارک باشد، حالا نوشته های مادران وحشتزده از این بابت را منتشر میکنند. "اتهام یهودستیزی در حزب کارگر، تقریبا هر روز تیتر یک اخبار میشود" پایه ی ترس مادر از این است که زندگی دختر سه ساله اش مانند "آن فرانک" به پایان برسد. و سپس وقتی این رفتار بی وجدانانه ی کوربین را میبینند که رسانه های جمعی را محکوم میکند و برای اصلاحات فشار می آورد، مطبوعات بریتانیا با عناوینی مانند "کوربین از کتابچه ی راهنامای بازی دونالد ترامپ در مورد آزار و اذیت رسانه ها پیروی میکند." آنها میتوانند این پیوند را ایجاد کنند زیرا این روایت، در حال گردش است که رئیس جمهور ایالات متحده با ماشین تبلیغاتی رسانه های جمعی ناعادلانه رفتار میکند. هفته ی گذشته، صدها رسانه با انتشار متن های هماهنگ، "جنگ" و "حمله" ی ترامپ علیه "مطبوعات آزاد" را محکوم کردند. زیرا او گهگاه چیزهای بدی درباره ی cnn میگوید. ولی رسانه های مزبور، تلاش های وحشتناک این دولت [بریتانیا؟ امریکا؟] برای ساکت کردن ویکی لیکس و آزار و اذیت جولیان آسانژ را نادیده میگیرند. برای تمرین روزنامه نگاری، این رسانه ها یکصدا شعار میدادند و مانند یک هیپنوتیزور، یک مانترا را بارها و بارها تکرار میکردند: "ما دشمن مردم نیستیم. ما دشمن مردم نیستیم. ما دشمن مردم نیستیم..." اوه لعنت بهت. آره تو هستی لعنتی. رسانه های گروهی به طور قطع دشمن مردم هستند. بدون تردید آنها دشمن کل گونه ی بشر هستند. باکمینستر فولر مخترع و نظریه پرداز برجسته ی سیستم ها زمانی گفت: "نه قدرت های بزرگ سیاسی یا مالی جهان و نه مردم به طور کلی متوجه نمیشوند که انقلاب مهندسی-شیمیایی-الکترونیکی اکنون تولید دستگاه های فنی بسیار بیشتری را با مواد کمتری ممکن میسازد. ما اکنون میتوانیم از همه با استانداردهای زندگی بالاتر از چیزی که تا به حال شناخته شده است مراقبت کنیم. لزومی ندارد که تو یا من باشد، بنابراین خودخواهی غیر ضروری است و جنگ منسوخ میشود. این هرگز قبلا انجام نشده است. تنها 12سال پیش فناوری به نقطه ای رسید که میشد این کار را انجام داد. از آن زمان به بعد انجام آن بسیار آسان تر شده است." باکمینستر فولر این را در سال 1981 گفت. پس چرا هنوز این اتفاق نیفتاده است؟ چرا بشریت خلاقیت و تدبیر خود را به جای جنگ، استثمار، سلطه و نابودی طبیعت، به سوی شکوفایی انسانی معطوف نکرده است؟ روشنفکران کلفتی که زمان زیادی را در خانه سپری کرده اند ممکن است این حرف را به تمسخر بگیرند و بگویندبه این دلیل که فولر اشتباه میکرد، این طبیعت بشری است که همه ی ما باید با پنجه زدن به گوشت یکدیگر و پا گذاشتن روی هم برای رسیدن به اوج تلاش کنیم، سرهای دیگران را زیر آب کنیم تا زمانی که اکوسیستم نابود شود و در خاک و خاکستر خفه شویم! من میگویم این مزخرف است. دلیل این که ما قدرت خلاقیت خود را به جای مرگ و نابودی به سمت سلامتی و هماهنگی حرکت نداده ایم، این است که توسط افراد قدرتمندی که منافع خاصی در حفظ وضع موجود دارند، دستکاری میشویم. و آنها این کار را با استفاده از رسانه های جمعی انجام میدهند... تنها چیزی که ما را از بالا آمدن همچون شیرها در شعر پرسی بایش شلی و خلق دنیایی سالم باز میدارد، این است که در قفسی روانی که از روایت های تبلیغاتی ساخته شده است، زندانی هستیم. رسانه های جمعی تحت کنترل میلیاردرها، دشمن مردم هستند همانطورکه قفس دشمن پرنده است.»:

“the media is enemy of the people”: Caitlin johnstone: bibliotecapleyades.net

این توصیف از انسان عصر رسانه، مرا به یاد شعر بیست و ششم تائوته چینگ می اندازد. این شعر هم مثل بقیه ی اشعار آن کتاب، سخت و در خارج از آوانگار چینی، تقریبا غیر قابل توضیح است. ولی من الان ترجمه ی وین دایر از آن را مد نظر دارم:

رذالت ریشه ی سبکی است.

آرامش استاد ناآرامی است.

بدان که

انسان موفق

در بحبوحه ی کارهایش

آرام و متمرکز است.

هرچند با ثروت و دارایی محصور شده

اما تحت تاثیر قرار نمیگیرد.

چرا سرور این سرزمین باید

همچون انسانی نابخرد سرگردان بماند؟

اگر به خود اجازه میدهی که به پیش و پس روی

ارتباطت با منشا و سرچشمه ات قطع میشود.

ناآرامی، بر اثر از دست رفتن سلطه بر خویشتن پدیدار میشود.

دایر در توضیح این شعر مینویسد:

«در این بخش از کتاب دائو دجینگ،به شما توصیه میشود بدون توجه به رویدادهایی که در اطرافتان صورت میگیرد آرامش خود را حفظ کنید. علاوه بر این در این شعر گفته میشود که استاد حقیقی از توانایی شما در ایجاد آرامش درونی کاملا آگاه است. بنابراین نیازی نیست که دیگران را مسئول احساس خود بدانید. گرچه شاید در دنیایی مملو از سرزنش و عیبجویی زندگی میکنید اما باید بدانید که در واقع خود شما مسئول رفتار و احساساستان هستید. مطمئنا میدانید که وقایع و رویدادها تعیین کننده ی وضعیت روحی شما نیستند، چون شما از نیرو و توانایی ایجاد آرامش برخوردارید. هنگامی که آرامش درونی خود را حفظ میکنید، حتی در اوج بینظمی و آشفتگی، زندگی خود را متحول میسازید. حکمت این شعر کتاب دائو دجینگ به شما کمک میکند تا متوجه شوید که حق انتخاب با شما است. آیا میخواهید در حالت آشفتگی به سر برید یا این که ترجیح میدهید از آرامش درونی برخوردار باشید؟ انتخاب با شما است. اگر در این زمینه فردی روشنبین باشید، دائو نمیگذارد رویدادهای بیرونی موجب آشفتگی شما شود. لائوتزو به شما میگوید که با سرزنش کردن خود به خاطر نداشتن آرامش هرگز نمیتوانید به آرامش دست یابید. زمانی بر خود تسلط می یابید که از احساسات خود آگاهی پیدا کرده و خود را مسئول پیدایش چنین احساساتی بدانید. احتمالا این بخش خاص از کتاب دائو دجینگ، همان بخشی است که میخواهید خود را در آن غوطه ور سازید. به هر حال، چه احساسی بهتر از این میتوانید داشته باشید که خود را آزادانه در زندگی غوطه ور سازید و بدانید که دیگران بدون اجازه ی شما زندگیتان را تحت کنترل درنمی آورند؟ آیا دچار افسردگی شده اید؟ عصبانی هستید؟ ناامید شده اید؟ هیجانزده شده اید؟ یا این که از عشق سرمست هستید؟ صرف نظر از هر نوع احساسی که دارید، اگر موقعیت اقتصادی متغیر یا وقایعی که در اطراف شما صورت میگیرد، به نوعی مسئول احساسات خود بدانید و سپس از این عوامل بیرونی برای توضیح در مورد حالت روحی خود استفاده کنید، ارتباطتان با منشا قطع میشود. چرا؟ چون اجازه میدهید که جریان متغیر وقایع و حوادث، شما را با خود به جلو و عقب ببرد. راه حل زندگی ناآرام، آرامش است. آرامش دائو، از آشوب و ناآرامی در دنیای ده ها هزار چیز بی خبر و بی اطلاع است. لائوتزو توصیه میکند همانند دائو باشید: "آرامش استاد ناآرامی است." شما در هر لحظه ای از زندگی خود حق انتخاب دارید، بنابراین میتوانید تصمیم بگیرید که میزبان خداوند باشید و با آرامشی که همان دائو است، ارتباط داشته باشید یا میتوانید خود را به دست منیت بسپارید؛ منیتی که پیوسته اصرار میورزد که در اوضاع و شرایط ناآرام، نمیتوانید احساس ناآرامی و آشفتگی نداشته باشید.» (زندگی بر اساس اعالیم خردمندانه ی دائو: وین دایر: ترجمه ی وجیهه آیت اللهی: نشر پارسه: 1395: ص8-176)

اگر دقت کرده باشید، صحبت های دایر، مدام حول مسئله ی انتخاب شخصی میچرخد و ناظر بر عصر لیبرالیسم و فردگرایی و حق انتخاب از سوی فرد است. اما ببینید دائو دجینگ، چه جور آدمی را در عصر خود مد نظر دارد. به شعر دقت کنید: « انسان موفق... هرچند با ثروت و دارایی محصور شده، اما تحت تاثیر قرار نمیگیرد.» پس "آدم موفق" آدمی ثروتمند است. بعدش چه؟ « چرا سرور این سرزمین باید همچون انسانی نابخرد سرگردان بماند؟ اگر به خود اجازه میدهی که به پیش و پس روی، ارتباطت با منشا و سرچشمه ات قطع میشود.» اینجا دیگر وسط خال زده است: دارد شاه و حکمران را سرزنش میکند که با جریانات به این سو و آن سو میرود. مسلما مردم معمولی در این حق انتخاب شاهانه جایی ندارند. چون باید تابع احساسات حکمرانشان باشند و اصلا به همین خاطر است که حکمران باید احساسات خود را کنترل و آرامش خود را حفظ کند، چون اگر اتفاقات بد باعث تزلزل اراده و احساسات او شوند، سربازانش هم سراسیمه میشوند و روحیه ی خود را از دست میدهند و این اوضاع را بدتر میکند. حاکم به سرباز نیاز دارد و اگر قرار است سرباز حق انتخاب شاهانه نداشته باشد، شاه باید آرام باشد. کار راحتی نیست. پس حاکم برای این که در طوفان جریانات آرام باشد، بهترین کار این است که خودش ناآرامی ها را ایجاد و کنترل کند تا آرامش خودش به هم نریزد. برای همین است که دائو دجینگ میگوید: «آرامش استاد ناآرامی است.» امروزه ما در ایران با همان دانش بچگانه ی اسطوره پسند و قصه دوست خود، به هوچی گری های رسانه ای گوش میدهیم و تعجب میکنیم که اگر حل کردن مسائل به همان راحتی پیروزی قهرمان در قصه های بچگانه ای است که راحت میفهمیمشان، پس چرا حکومت –که آن هم با تنزل در رسانه در حد خطبه های آخوندها و عربده کشی های جاهل های راه یافته به سپاه- به اندازه ی خودمان بچه صفت به نظر میرسد، همین کارها را نمیکند. غافل از این که حکومت، آرامش شاهانه ی خود را حفظ میکند و ما هستیم که به امواج اسطوره های رسانه ای به این سو و آن سو میرویم شاید چون در ورای برجستگی لافزنی های جنگی حکومتگران ایران در رسانه، مطمئنیم که دشمنان غربی حکومت ایران آرامترند و حق دارند «استاد ناآرامی» باشند و دیوانه شدن از نگرانی بر روی امواج دیوانه کننده ی ناآرامی از سوی آنها برای مردم ایران، موقعیت امنی است. عجب منطق محشری؟!