دانلود کتاب «خر الهی و روزمرگی اعمال غیر انسانی: از آپولیوس تا پینوکیو»
نویسنده: پویا جفاکش
بخشی از کتاب:
در سال 1371 وقتی دانش آموز کلاس اول ابتدایی بودم، روزهای پنجشنبه، شبکه ی دوم سیما یک انیمیشن خارجی از داستان پینوکیو پخش میکرد که غیر از انیمه ی ژاپنی معروف تر آن در ایران بوده است. برخلاف انیمه ی ژاپنی که در آن، همراه پینوکیو و مترادف وجدان او یک جوجه اردک به نام ژینا است، آن پینوکیوی فراموش شده توسط یک حشره آگاه میشد که در ذهن من به شکل یک عنکبوت حک شده است. ولی در انیمیشن معروف دیزنی و همینطور در کتاب اصلی پینوکیو منسوب به کارلو کولودی، این حشره یک جیرجیرک به نام "جمینی کریکت" است. در کارتون صحنه ی ناراحت کننده ای بود که در آن، پینوکیو حشره را به جرم گفتن حرف درست به او با پرتاب چکش، تقریبا میکشت طوری که من کلی حرص خوردم قسمت های بعدی را ببینم که شاید حشره ی با وجدان زنده باشد که آخر دیدم بله، زنده است و هنوز پینوکیو را راهنمایی میکند. بعدها فهمیدم که صحنه ی له شدن جمینی کریکت با چکش در کتاب اصلی هست و البته بعدا میبینیم جمینی کریکت زنده است و شاید هم از نو زنده شده است. احتمالا این موضوع با اسم این مابه ازای وجدان بی ارتباط نیست. نام جمینی کریکت در چندین فیلم قدیمی دیگر آمده است. در فیلم جادوگر شهر اوز محصول 1939، دوروتی گریه میکند: «اوه، اوه! جمینی کریکت.»در فیلم «گوش کن عزیزم» (1938) هم شخصیت گارلند این عبارت را به کار برده است. در فیلم "آنا کریستی" (1930) هم این عبارت چندین بار تکرار شده است. در کارتون میکی ماوس «خیاط کوچولوی شجاع» (1938) هم آن را داریم. نام جمینی کریکت در آهنگ
Oh by jingo
در سال 1919 این گونه آمده است: «ما جمینی کریکت های کوچک زیادی خواهیم داشت. میتوانیم از آنها برای بلیط غذا استفاده کنیم.» (بلیط غذا؟!) روشن است که کریکت، تلفظ دیگری از لغت "کریست" برای مسیح است. جمینی کریکت یعنی همزاد مسیح یا شاید روح مسیح. اگر جیرجیرک برای پینوکیو در حکم وجدان و همزاد مسیح بوده است، پس پینوکیو خود مسیح است، منتها مسیحی در یک روایت متفاوت و مکمل مسیح انجیل که برای دست دوم به نظر رسیدن، شخصیت رمانی که 1850سال بعد از مرگ مسیح فرضی نوشته شده است، معرفی شده است. برخلاف مسیح انجیل، پینوکیو در بدو خلقت به هیچ وجه یک اسوه ی اخلاقی نیست و اگرچه کرامات مسیح نوزاد را به محض تولد تکرار میکند، ولی از همان اول، آزارگر است. با این حال، میبینید که پدر/ناپدری او یعنی ژپتوی پیر، درست مثل پدر/ناپدری عیسی یعنی یوسف یک نجار است. پدر ژپتو با ساختن جسم چوبی پینوکیو حکم پدر او را دارد درحالیکه فرشته ی آبی/لاجوردی با تبدیل او به یک انسان واقعی، نقش مادر او را ایفا میکند. خیلی جالب است: پدر، یک انسان است و مادر یک الهه. از همه ی اینها مهمتر، صحنه ی ورود این الهه به داستان است. پینوکیو از تعقیب دو دزد جانی به خانه ی فرشته پناه میبرد و در میزند، ولی فرشته میگوید در این خانه کسی نیست و همه ی ساکنانش ازجمله خود فرشته مرده اند. دزدان میرسند و پینوکیو را به شدت کتک میزنند و چون نمیتوانند سه سکه ی طلای او را که زیر زبانش مخفی کرده است، بیرون بکشند، پینوکیو را روی یک شاخه ی درخت به دار می آویزند تا زبانش باز شود ولی این اتفاق نمی افتد و دزدان میروند تا فردا صبح، سکه ها را از زیر زبان جسد بیرون بکشند درحالیکه پینوکیو زنده است و تنها در این هنگام، فرشته برای نجات او می آید. این صحنه، یادآور اعدام عیسی پس از زجر دادن او است، ولی از آن جالبتر، یادآور دار زده شدن اودین از همتاهای نه چندان اخلاقی عیسی مسیح است که درست مثل عیسی در زمان اعدام، نیزه ای در پهلویش فرو شده بود. پینوکیو و اودین هر دو در حالت حلق آویز زنده بودند. اودین خود را حلق آویز کرد تا به گنج دانش برسد و ظاهرا برای پینوکیو، این گنج نزد معلم او فرشته ی آبی بوده است و خیلی طول کشیده تا پینوکیو آن را اخذ کند و از طریق آن با وجدانش جمینی کریکت متحد شود. بنابراین فرشته ی آبی، مثالی از سوفیا یا خوخمه (حکمت) جنبه ی مونث یهوه خدای یهود است. رسیدن قهرمان به او روی یک درخت، یادآور رسیدن آدم به میوه ی درخت دانش توسط حوا است. هرچه باشد عیسی هم آدم دوم است، هرچند برای آدم اول، این دانش آموزی با سقوط از بهشت همراه بود که احتمالا با سقوط پینوکیو با تبدیل او به خر –یکی از نمادهای حیوانی یهوه- بی ارتباط نیست.
اودین در جهانبینی مسیحی تقریبا یک موجود شیطانی است. او قهرمان آیین های جادویی «شکار وحش» از نسخه های جنگلی سبت سیاه یهود به شمار میرود. به نوشته ی لورنس گاردنر، در انگلستان، گاهی به جای اودین، اوبرون شاه جن ها و پدر رابین هود، رهبر شکار وحش بود. اوبرون نام انگلیسی البریش شاه جن ها در آلمان بود. نام البریش از ترکیب "الب/الف" به معنی جن با "ریچ/رایش" به معنی شاه به دست آمده است؛ در مجموع یعنی شاه جن ها. این لغت، لقبی است برای اندواری شاه الف ها که گاهی یک دورف یا کوتوله در نظر گرفته میشود. اندواری خود به معنی رئیس "دوار" ها یا دورف ها است. این کلمه که "دوال" و "دواله" نیز تلفظ میشود، تلفظ دیگر نام "تور/ثور" خدای جنگ ژرمن است که به خاطر چکش جادوییش معروف است. این چکش، خود، شکل دیگری از چکش آهنگری دورف ها است. دورف ها هم صنعتگر بودند، هم معدنکاو و هم کیمیاگر. آنها همتایان دقیق سیکلوپ ها یا غول های صنعتگر تحت فرمان وولکان در اساطیر یونانی هستند. نام دواله برای آنها میتواند با لغت "ترول" یا نسخه ی اسکاندیناویایی جیگانت ها که غول های ژرمن هستند مرتبط باشد. با این حال، آنها به حد یک کوتوله درآمده و بعدا حتی به پیکسی ها تبدیل شده اند ازآنروکه به مانند همه ی الف ها یا اجنه ی انسان نما در اسکیت ها یا مهاجمان شرقی حامل کیش نرگال خدای دوزخ فرافکنی شده اند و قد کوتاه مردم زردپوست را مورد اغراق قرار داده اند. اشرافیت اروپایی، دورگه های مردم عادی با این اسکیت ها هستند و در اثر افسانه بافی حول آنها ادعای نیمه جن بودن را دارند. خاندان اسکاتلندی "ور" در بریتانیا با ادعای نسب بردن از "ملوسین" جن ماده، بر اشرافیت آلمانی حاکم بر انگلستان فخر میفروشند. آلبریش شاه جن ها در تبارنامه ی ورها به شکل «البریش دو ور» کوتوله درآمده که مشخصا انعکاسی انسانی از شاه جن های کوتاه قد است. در نمایشنامه ی رویای نیمه شب تابستان، منسوب به شکسپیر، اوبرون نسخه ی انگلیسی البریش، فرزند ژولیوس سزار با مورگانا لا فی جن ماده خوانده شده است که یادآور به دنیا آمدن جد ورها از ریموند دوک آنژو و یک جن ماده در فرانسه ی کنونی است و میتوان رد این افسانه را تا پیدایش روم مقدس شارلمان به عنوان نتیجه ی درازمدت ازدواج یک رهبر ژرمن های فرانک با یک شاهزاده خانم اسکیت پی گرفت. مورگاناها یا موریگان ها زنان جادوگر اجنه هستند که به کلاغ مجسم میشوند که اتفاقا پرنده ی اودین هم هست. برای مردم نواحی سرد شمالی، کلاغ، آشناترین جانور مردارخوار بود و بنابراین ارتباط خوبی با نرگال خدای مرگ آور برقرار میکرد. کلاغ همچنین به یک پرنده ی جذب شونده به زرق و برق طلا شهرت دارد. دورف ها هم عاشق طلا هستند و بسیاری از معدنکاوی هایشان از حرص طلا است. انبوهی طلا و وفور اجسام طلایی در قصرهای شاهان، مظهر موفقیت آنان محسوب میشود. به دلیل همرنگ بودن طلا و آتش، کلاغ هم پرنده ای آتشین و از این جهت، مظهری از ققنوس است. ققنوس، پرنده ای است که آتش میگیرد تا از خاکستر خود برخیزد و از این جهت، تکرارگر اوروبوروس یا ماری است که از خودش تغذیه میکند. اتفاقا مار هم محافظ گنجینه ها است و از این جهت، میتواند کاربرد خزنده ی کلاغ در مقام یک پرنده را به یاد بیاورد و این که الف ها را اژدهازادگان نیز میخواندند و اشرافیت اروپایی نیز هنوز مارآسا توصیف میشوند. پیوند مورگانا با کلاغ همان پیوند حوا با مار است و مار در مقام محافظ گنج، میتواند مار محافظ میوه ی ممنوعه باشد که در داستان هرکول، به شکل مار محافظ سیب های طلایی باغ هیسپریدها دیده میشود. پیوند مار و پرنده در جهانبینی مسیحی، در فرشتگان فرودآمده بر زمین منعکس میشود که از سویی رفائیم و سرافیم به معنی مارسانان خوانده میشوند و از سوی دیگر، آنها را به شکل مردانی با بال پرنده تصویر میکنند. اجنه مانند اربابانشان سمائیل و لیلیت، ارواح درختان بودند و سبزرنگ در نظر گرفته میشدند. رابین هود نیز به نشانه ی جن زاده بودن، لباسی سبزرنگ میپوشد. اما ظاهر دفورمه ی معمولی که برای ترسیم جن ها به کار میرود، نتیجه ی ارتباطی است که بین آنها و بیماری جذام برقرار شده است. چون جذام، پوست را سبزرنگ میکند. ازاینرو جذام نیز با ماران ارتباط یافته و جذامی را در ایرلند، "یپره چوآن" یعنی فلس دار (از "یپره" به معنی فلس) میخوانند که کنایه به خزندگان و مارسانان است. در ماجراجویی های اوژیه، او با مورگانا لافی در زیر درختی که ماری از آن محافظت میکرد درحالی ملاقات میکند که مورگانا یک حلقه ی درخشان طلایی که نشانی از حلقه ی قدرت شاهان از سلیمان بن داود گرفته تا شارلمان است با خود دارد. اوژیه با کشتن مار، حلقه را از مورگانا گرفت و با این اتفاق، اوژیه به جوانی برگشت و جاودانگی یافت. مشخصا نام اوژیه باید صورتی از "یگ" از نام های اودین باشد. به گفته ی گاردنر، قلمرو مورگانا، همان مغز است که در هم پیچیدگی آن، به در هم پیچیدگی یک مار تشبیه شده است. مورگانا تجسمی از انیما یا جنبه ی زنانه ی مرد و کشتن مار، معادل غلبه بر نفس است. حلقه جانشین اوروبوروس یا مار حلقه شده برای تغذیه از خود است که طی آن، فرد به جای مار، موقعیت ذهن را به دست میگیرد و از آن، استفاده میکند. اما در هم پیچیدگی مغز، خودش کنایه ای از درهم پیچیدگی دنیا و تشبیه آن به هزارتو است. لغت "لورین" به معنی هزارتو، همزمان یکی دیگر از نام های شاه جن ها است و "لوت لورین" به معنی "لورین غمگین" لقب جهان فیزیکی است. درواقع خود جهان به جای شاه مارها و البته جناب شیطان، هزارتویی است که فقط قهرمانان میتوانند بر آن غلبه کنند. در سراسر اروپا داستان های محلی، درباره ی اژدهاهایی که مردم محلی برای در امان ماندن از شر آنها، به آنها باکره هایی تقدیم میکردند وجود دارد. این باکره ها درواقع سوفیاها یا نیمه های دانش خواه انسان ها است که به پای قدرت های محلی اسکیت تبار قربانی میشدند. اما این بر اژدهازادگان ممنوع نبود. این، انسان های عادی هستند که چون از نسل آدم و حوایند سقوط کرده اند. الف زادگان، فرزندان آدم از لیلیت جن هستند و لیلیت همتای ملوسین است و فرزندانش هیچ وقت متهم به سقوط نبوده اند. بنابراین قوانین انسان های معمولی بر اشراف حاکم نیست.:
The sword of the durandel: laurince gardner: bibliotecapleyades.net
اگر اشرافزادگان الف زاده اند چون جدشان انسانی بوده که با غلبه بر نفس، یک اودین یا خدا یا مسیح شده و با لیلیت جن ارتباط برقرار کرده است، پس پینوکیو نماد خوبی است از این که این شخص چگونه خدا شده است؛ او بارها و بارها دچار سقوط اخلاقی شده تا آخر بتواند ادعا کند که مثل پینوکیو یک انسان آزاده شده و البته در تمام این مدت، تحت حمایت فرشته ی آبی به جای لیلیت جن بوده است. حالا فرض کنید که این داستان مکمل مسیح انجیل را به قرن 19 نسبت داده اند زمانی که اروپا با ادعای جانشینی مسیح، به جنگ همه ی دنیا رفته بود و تمام قوانین مسیح را در مستعمرات خود زیر پا میگذاشت. آیا مسیح اروپا یک جمینی کریکت نیست که بیخود و بیجهت منتظر است پسرک های شیطان اسلحه به دستش بعد از کلی خرابکاری، آخر به او بپیوندند؟ این سوال میتواند به ما کمک کند به این فکر کنیم که چرا دیزنی در روایت مشهور خود از پینوکیو، او را به شدت پاستوریزه کرد و از خشونت داستان کارلو کولودی کاست؟! درواقع آنچه رخ داده و هنوز میدهد، به هیچ وجه آرمانی نیست و مردم هر روز احساس میکنند شیطان بیشتر بر جهان سایه می افکند و این حس، هنوز هم در حال رشد است...
دانلود کتاب «خر الهی و روزمرگی اعمال غیر انسانی: از آپولیوس تا پینوکیو»